28 June 2003

Iran

ای میهن

شور دویدن بال پریدن دیده دیدن حرف شنیدن
قلب طپیدن شوق رسیدن ای میهن ای میهن
نغمه رودم شعر و سرودم بانگ و درودم آتش و دودم
تارم و پودم بود و نبودم ای میهن ای میهن

ز جهل و جنگ ویرانی به زنجیری به زندانی
سنگ کینه بشکسته به سنگ کینه بشکسته پر و بال زنانت
خزان ناامیدی زد بهار و دامانت را
تو شعر عشق و آزادی تو پایانی و آغازی

به البرز و به الوندت به فلب و جان در بندت
رهایت میکنم آخر ز چنگ دشمنانت
دوباره پر میکشم به سوی تو و نسل جوانت
ترا زین تکیه خواهم رها از شیخ و خرشه خواهم

شور دویدن بال پریدن دیده دیدن حرف شندین
قلب طپیدن شوق رسیدن ای میهن ای میهن

27 June 2003

Wedding tonight..

به به
من الان تو عروسی هستم !
دارم با تچنولوجی جدیدم از موبایلم بلاگ مینویسم
دلم درد گرفته از این غذاهای خوشمزه عروسی.
دل همه بســــــــــــــــــــــــــــــــــــوزه
باید تا آخر شب کلی قر بدم.
وای وای چه شود

جا شـــــــــــــــــــــــما خالی

26 June 2003

mard safar bash...

گفتم تو چرا دور تر از خواب و سرابی... خواب و سرابی !

گفتی که منم با تو ولیکن تو نقابی.... اما تو نقابی !

فریاد کشیدم تو کجایی... تو کجایی ؟

گفتی که تنم کن تو مرا ...تا که بیابی !

چون همسفر عشق شدی مرد سفر باش

هم منتظر حادثه هم فکر خطر باش هم فکر خطر باش


هر منزل این راه .......بیابان هلاک است
هر چشمه سرابیست.. که در سینه خاکست
در سایه هر سنگ اگر.. گل به زمین است
نقش تن ما نیست. که در خواب کویر است
در هر قدم از خاک هر شاخه سر راه
در هر نفس آزاد ..هر سایه صد باد


چون همسفر عشق شدی مرد سفر باش
...................... مرد سفر باش

هم منتظر حادثه هم فکر خطر باش
............... هم فکر خطر باش


گفتم که عطش میکشدم...... در تب صحرا
گفتی که مجوی آب و عطش باش. .سر و پا
گفتم که نشانم بده .....گر چشمه ای آنجاست
گفتی چو شدی تشنه ترین... قلب تو دریاست
گفتم که در این راه........... کو نقطه آغاز
گفتی که تویی تو...... ..خود پاسخ این راه


چون همسفر عشق شدی مرد سفر باش
...................... مرد سفر باش

هم منتظر حادثه هم فکر خطر باش
............... هم فکر خطر باش





مرد سفر باش
مرد سفر باش

25 June 2003

Who's that girl ?

هــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــورا
بازم تو این بلاگ ما هوار هواره
جانمی جان
اینقده خوشالم که
بالاخره بعد مشقات فراوان که از عهده هیچ آدمی زادی بر نمیاد.. و شرحش باعث وحشت میشه..
در نهایت این گواهی نامه رانندگی گــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــوسفند رو که اینقده سخت هست گرفتم.
جانمی جان
دارم از ذوق میترکم.
هاهاها
مرسی از همه که واسم ویش لاک کردید
این شعر هم واسه خود خود جیــــــــــــــــــگرم

هی هی هی/ من یه خورده خودم و تحویل بگیرم.. کی به کیه !









Uh, uh
Yo, yo, yo
They wanna know

Who's that girl?
(La, la, la, la, la, la, la, la, la, la, la)
Eve's that girl
(La, la, la, la, la, la, la, la, la, la, la)
Who's that girl?
(La, la, la, la, la, la, la, la, la, la, la)
Eve's that girl
(La, la, la, la, la, la, la, la, la, la, la)

Can I turn you on by my word's spell?
Look into my eyes think I want you, can't tell
Me I keep it sexy, daddy so I can't fail
Keep it gangsta for the cowards so I give 'em hell
Call me misfit, lips spit a gang of trash
Wrist glist now cause I make a gang of cash
Light glance, still street with the do-rag
Slang, spit game, change speech, how they do that?
Watch they mouths drop, watch the crowds pop up and act out
Broads with the screw face, smash on and knock out
Ain't changed game game around me, I run the game
If I gotta keep it gritty so be it, I'm supposed to change
Like simple, dizzy broads ain't messin' with my mental
Natural born hustlin' bitch check what I've been through
Got mine took it from you, and now you slot mine
Exec to my own shit, dawg I ownin' dot coms'

Who's that girl?
(La, la, la, la, la, la, la, la, la, la, la)
Eve's that girl
(La, la, la, la, la, la, la, la, la, la, la)
Who's that girl?
(La, la, la, la, la, la, la, la, la, la, la)
Eve's that girl
(La, la, la, la, la, la, la, la, la, la, la)


اضافه کنم واسه اون هایی که نمیدونند تو اروپا گرفتن گواهی نامه راننگی از گرفتن مدرک دکترا سخت تره !! مثل ایران نیست که پسر عموی 10 سالم پشت ماشین میشینه میره تو دیوار کسی بهش نمیگه وای !

24 June 2003

آهنگ در خواستی امروز برای یک معلوم الاحال به شدت معلوم الحویه در خارج مرز های ایران هست.
نمیگم کدوم ور مرز که چیزه.. اهم اهم
چشمـــــــــــــــــک. هآ هآ هآ
بابا چند نفر عاشق این خنده هان.
هی هی هی





23 June 2003

" میبینمکه صفحات زیادی به سفیدی گذشته. در قدیم ها بی سخن موندن جزو محالات بود. و روزگاران امروز ما شرحی جز بر فراموشی زمان ندارد.
باز هم شک و تردید. سوال و تصمیم..و و و همگی به سراغم آمده اند.
هرگاه که سخن فراموشی به زبان می آید. یاد فراموش شده ها مرا به عذاب میدارد.
بگذریم. این روزها نیز بگذرد. حال در اندیشه یک تصمیم هستم.
دوباره و مثل قدیم به دنبال صدای دلم میروم.
ولی چرا هنوز دنباله روی قوانین از پیش تعیین شده ام ؟؟ پس کجاست شجاعت یادگیری ها.. آیا تنها نوای خدانگهدار مرا نجات می دهد از شکست در مقابل ناراحتی ها ؟؟
هرگز اندیشیده ای با خویشتن.. تا کنون چندین بار با چندین نفر و چندین هزار کلام خویش و آنها را ز هم دور ساخته ای؟؟ چرا ؟ چرا ؟
باز بگزریم.. ولی بیاندیش.. آیا این خودت نیستی که دست رد بر روی تبلور شدن آن آرزوی دیرینه میزنی ؟
به یاد داری هنگامی که کودکی بیش نبودی و آن زمان نیز سخن از بزرگ بینی ات بر زیان ها بود..
که به بزرگان می اندیشیدی و
و با خود میگفتی..
نگاه کن آنها در جوانی پیر گشته اند..و نفهمیدند اقتضای هوس ها را. "

این نوشته رو درست پارسال روز 23 جون نوشتم.
روزی که تصمیم گرفتم باز هم به صدای دلم گوش کنم.
و هر قیمتی که لازم هست رو براش بپردازم.
و خوب..
الان خوشحالم و مغرور از تصمیمی که گرفتم.
همین.

این هفته همش ترانه درخواستی داریم.. درخواست هوس و دل.

ساعت نیمه شبه.
اومدم آهنگی رو که همیشه این جور شب ها گوش میدم بگذازم تو بلاگ.
این آهنگ کسی ست که کینگ دلم هست تو خواننده ها.شانس آوردم موقع زنده بودنش من بدنیا نیومده بودم.

همیشه شب های امتحان تا صبح بیدارم و اتاقم پر از شمع و به این آهنگ ها گوش میدم.
امشب هم میبایست بیدار باشم.. چون تمام روز که در این دنیا نبودم.

اولین آهنگ هم درخواستی هست. ولی نه درخواستی من.

شب...




Elvis Presley
Title: Always On My Mind


Maybe I didn't treat you
Quite as good as I should have
Maybe I didn't love you
Quite as often as I could have
Little things I should have said and done
I just never took the time

You were always on my mind
You were always on my mind

Tell me, tell me that your sweet love hasn't died
Give me, give me one more chance
To keep you satisfied, satisfied

Maybe I didn't hold you
All those lonely, lonely times
And I guess I never told you
I'm so happy that you're mine
If I make you feel second best
Girl, I'm sorry I was blind

You were always on my mind
You were always on my mind

Tell me, tell me that your sweet love hasn't died
Give me, give me one more chance
To keep you satisfied, satisfied

Little things I should have said and done
I just never took the time
You were always on my mind
You are always on my mind
You are always on my mind






این دومی هم خواسته من ...


Elvis Presley
Title: You Don't Have to Say You Love Me


When I said, I needed you
You said you would always stay
It wasn't me who changed, but you
And know you've gone away

Don't you know that now you're gone
And I'm left her on my own
Then I have to follow you
And beg you to come home

You don't have to say you love me
Just be close at hand
You don't have to stay forever
I will understand
Believe me, believe me
I can't help I love you
But believe me, I'll never tie you down

Left alone with just a memory
Life seems dead and so unreal
All that's left is loneliness
There's nothing left to feel




21 June 2003



Jon Bon Jovi
Title: It's My Life
Album: Crush




This ain't a song for the broken hearted
A silent prayer for faith departed
And I ain't gonna be just a face in the crowd
You're gonna hear my voice when I shout it out loud

It's my life
It's now or never
But I ain't going to live forever
I just want to live while I'm alive
It's my life
My heart is like an open highway
Like Frank, he said "I did it my way"
I just want to live while I'm alive
It's my life

This is for the ones who stood their ground
For Tommy and Gina who never back down
Tomorrow's getting harder make no mistakes
Luck, it ain't enough, you gotta make your own breaks

It's my life
It's now or never
I ain't going to live forever
I just want to live while I'm alive
It's my life
My heart is like an open highway
Like Frank, he said "I did it my way"
I just want to live while I'm alive
It's my life

Better stand tall when it's calling you out Don't bend, don't break
baby, don't back down

It's my life
It's now or never
'Cause I ain't going to live forever
I just want to live while I'm alive
It's my life
My heart is like an open highway
Like Frank, he said "I did it my way"
I just want to live while I'm alive
It's my life
It's now or never
I ain't going to live forever
I just want to live while I'm alive
It's my life
My heart is like an open highway
Like Frank, he said "I did it my way"
I just want to live while I'm alive
It's my life







19 June 2003

یک خبر زودی بدم باید برم :
به اطلاع همه دوستان آشنایان هموطنان بلاگ نویسان و خلاصه عاشقان سینه چاک اینجانب و خواهر, عالیجناب نیکو میرسانم که:

نیکـــــــــــــــــو کوکو پرونگ پونگ امروز نتیجه انتخاب دانشگاهش رو گرفت. و در رشته مورد علاقه قبول شد !
از این به بعد این جوجو رو خانوم دکتر صدا زنید.
هورا

" خانوم دکتر دندانپزشــــــــــــک " .. برنامه مطب های سراسری سوئد

هیپـــــــــــــــــیپ هــــــــــــــــــورا
هیپـــــــــــــــــیپ هــــــــــــــــــورا

18 June 2003

من از مصاحبت آفتاب می آیم,
کجاست سایه ؟

ولی هنوز قدم گیج انشعاب بهار است
و بوی چیدن از دست باد می آید
و حس لامسه پشت غبار حالت نارنج
به حال بیهوشی است.
در این کشاکش رنگین کسی چه میداند
که سنگ عزلت من در کدام نقطه فصل است.
هنوز جنگل ابعاد بی شمار خودش را
نمی شناسد.
هنوز برگ
سوار حرف اول باد است.
هنوز انسان چیززی به آب میگوید
و در شمیر چمن جوی یک مجادله جاری است
و در مدار درخت
طنین بال کبوتر, حضور مبهم رفتار آدمی زاد است.


صدای همهمه می آید.
و من مخاطب تنهای باد های جهانم.
و رودهای جهان رمز پاک شدن را
به من می آموزند.
فقط به من.
و من مفسر گنجشک های دره گنگم
و گوشواره عرفان نشان تیت را
برای گوش بی آذین دختران بنارس
کنار جاده سرنات شرح داده ام.
و به دوش من بگذار ای سرود صبح " ودا " ها
تمام وزن طراوت را
که من
دچار گرمی گفتارم.
و لی تمام درختان زیت خاک فلسطسن
وفور سایه خود را به من خطاب کنید
و به این مسافر تنها که از سیاحت اطراف طور می آید
و از حرارت " تکلیم " در تب وتاب است.


ولی مکالمه, یک روز, محو خواهد شد
و شاهراه هوا را
شکوه شاه پرک های انتشار حواس
سپید خواهد کرد.

برای این غم موزون چه شعر ها که سرودند !


۱۰

17 June 2003

شب یه سریال انگلیسی میدیدم.خیلی باحاله. الان آخرین season اش رو داره نشون میده.
اینبار یکی از نقش ها بر اثر تصادف مرد. !

آقا من چه اشکم در اومد.
یعنی که چه ! به عمرم برا فیلم و سریال و این چیزا گریه نمیکنم و نکردم.
ها ها !
انگاری اشکم دم مشکمه...
هی هی !

منم خوب کولد فیت رو دارم میچشم...
اسم سریالش هم همینه

Cold FeeT ............................
چقدر این روزها روزهای خسته کننده ای هست. نه برای طولانی بودنشون.. نه برای برنامه ای برای انجام نداشتن.. نه برای گرما..
نه نه. اینا همش سره جاشه.
ولی انگار هوا خفه است.
هر چند ساعت هم که بخوابی.. هر چند ساعت هم ورزش کنی.. هر چند ساعت هم برقصی و گردش کنی.
باز هم این سنگینی تنفس ها رو اطرافت حس میکنی.

دلم میگیره.
هرچند متاثر نمیشم.
ولی آرزو داشتم.. ما ..ما هم به عنوان یه انسان... که ملیتمون خواسته یا ناخواسته ایرانی قلم خورده ... می تونستیم روزگاری رو با سربلندی به سر کنیم.

دلم میسوزه
حیف...
دلم برای این وطن.. برای این خاک و این نام ایرانی میسوزه.

کجا رفته پس لیاقت انسان ؟؟

14 June 2003

به عرض میرسونم به علت غرق شدن کشتی های... نه نه نشد.. از نو
به عرض میرسونم به علت شکسته شدن.............. نه نه نشد.. از نو
به عرض میرسونم به علت گرفتن شوک های ........نه نه نشد.. از نو
به عرض میرسونم به علت سوزوندن فیوز .......... نه نه نشد.. از نو
به عرض میرسونم به علت بارانی ابری هوا......... نه نه نشد.. از نو
به عرض میرسونم به علت مشت گره به سوی....... نه نه نشد.. از نو



به عرض میرسوند آسمان آبی ست.. رو به افق علامت تعجب تفسیم بر سوال مساوی با جزر پوچی.

به عرض میرسوند به علت هیچی بهتره برم آب خنک بخورم.


حالم خیلی بده....خیلی.

:(((((((((((((((((((((
کوه به کوه نمیرسه
ولی آدم به آدم میرسه

آره ..... جانا
آدما به آدما میرسند

ولی هرگز نمیدونستم اینقدر زود و اینقدر غیر قابل تصور

امشب فهمیدم..توآدم شناسی من میبایست بهترین نمره رو به خودم بدم.
امشب فهمیدم که چه خوب علت ها و معلول ها رو میفهمم.
امشب فهمیدم که...

بماند...

12 June 2003









کوچولو
......
کوچولو
......

11 June 2003

عرض شود که در راستای اخبارات شنیده شده جدید و کاملا موثق! :

بروید کنار..
یکی عممامه منو بیاره
اون عبا رو بنداز رو دوشم
نرده بون رو بیار اینجا
بلنگو رو بِچسبون دم دهنم
همیگی گوش بدهید



من دولت تعیین میکنم
من آمریکا را له میکنم
من اسراییل را له میکنم
من انگلیس را خاکستر میکنم
من اسرالیا را درو میکنم
من از کله کسی که با " f & gf and a g-f off gf " برای date برود پوست میکنم !
مگر معنی دارد کسی در این مملکت اسلامی بخواهد با کسی get together بشود !
خلاصه بدانید ای ملت
من دولت لــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه و لـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــورده میکنم


شعار حمایتی ملت :
منتقد تراکتوری
منتقد تراکتوری !


ُ
* دماغ بالا !

امروز توی قطار نشسته بودم به سوی خونه بعد از یک روز بلند و کمی خسته کننده.
رو صندلی دست راستم اون طرف واگن یکی خانم تقریبا پیری اومد سوار شد. از همون لحظه که نشست با یک افاده ای کیسه خرید هاش رو که از سرش عروسک هم بیرون زده بود گذاشت روی صندلی کناریش. بعد هم با عشوه پا روی پا انداخت. تا اینجا اوکی. ولی چند وقت گذشت من که داشتم دید میزدم ایشون رو دیدیم چرا این سرش رو هی میگیره مثل پوزه گرگ بالا ! جوری که من تو موهای سوراخ دماغش رو هم میتونستم ببینیم " ها ها ها منظور رو که میگیرید."
خلاصه کمی توجه کردم ببینیم ایشون به چی خیره شده ! گفتم لابد منظره ای چیزیه ! دیدم نه خــــــــــیر. به گوشه بالای وگن خیره شده و میترسه که اگه نگاهش به کسی بیوفته یه وقت سارس بگیره !
من دیگه رفتم تو نخ این خانوم پاتال. یعنی پیر بود.بالای 60 رو داشت. ولی از نظر جسمی خیلی سرحال بود و قیافه هم ردیف. حالا که توجهم بهش جلب شد دیدم بــــــــــــله .. بیخود نیست پیرزنه صورتش رو پایین هم نیمیاره. از اون آدم های از دماغ فیل افتاده که به عمرشون سوار قطار نمیشند.و همیشه با ماشین شخصی اینور اونور برو. تو گردن دستمال گردن حریر همرنگ کت و دامنش. بارونی بهاری فلان جنسی و چتر بهمان رنگی و مارکی.
گفتم آهـــا پس که اینطور.

من اول کمی نگاش کردم. گفتم چی کار کنم حال بدم بهش. وقتی که متوجه نگاه من رو خودش شد. شروع کردم ادای خودش رو در آوردن. یعنی من هم صورتم رو تا جای ممکن گرفتم بالا طوری که به همه بفهمند منم دماغ دارم. بعد هم اخم غلیظ و ابرو بالا پایین و افـــــــــه رو که دیگه نگو از همه باحال تر زل زدم تو یه گوشه آهنی و قراضه و سیاه واگن قطار. حالا داشتم از خنده میترکیدم. ولی سعی میکردم جدی باشم. خلاصه تا قطار برسه دم مرکز شهر من گردن درد گرفتم ولی ادا و تیپ باحالم رو حفظ کردم.
دیگه موقعش بود. دیدم این پاتال خانوم نمیخواد از جاش بلند شه. گفتم نو پرابلم. الان یه حالی بهت میدم که تا آخر مسیر کف کنی.

پاشدم که از در برم بیرون رفتم جلوش. برگشت نگاه کرد و با لبخند مصنوعی معروف پنبه سر بری اینجا نگاه کرد که یعنی بله جانم !!؟

گفتم : Kan jag fråga en sak ? میشه یه سوالی کنم
پاتال :Ja بله
منتقد : ?? Hittade du den پیداش کردی ؟؟
پ : چی ؟ متوجه منظورت نشدم
م : میگم اونی رو که اون بالا دنبالش میگشتی پیدا کردی
پ : سکوت
م : به انگلیسی The colour and the clothes don´t make people more proud and worth than the others !!
کمی بیا پایین از اون طبقه تا بفهمی رو زمین چه خبره !
گفتم که بهش فکر کنی !
چشمک
پاتال : خمــــــار و جا خورده !!

08 June 2003

خوب سلـــــــــــــــــــــــــــــــــام به همگی.
این چند روز سرم حسابی شلوغ یلوغ بود هم کار و هم خوش گزرونی زیاد بوده. واسه همین داره کم کم میزنه زیر دلم قلمبه شه بادکنک شه بره هوا. !!
اول از همه که فارغ التحصیلی نیکو خواهر اینجانب بود. روز جمعه. ما هم طبق آداب و رسوم اینجا.. اون روز دست جمعی با همه فک و فامیل و خانواده رفتیم دم دبیرستان ایشون. اونجا منتظر بودیم تا راس ساعت 12 ظهر ولشون کنند بیرون از مدرسه.
تو سوئد رسم هست که موقع دیپلم گرفتن یک مراسم مفصل اجرا میشه برای شاگرد ها. بعد روز آخر که دیپلم رو میگیرند همه لباس های مخصوص میپوشند. پسر ها اصولا سیاه دختر ها هم سفید. همه هم کلاه قشنگ دیپلمه ها رو سرشون میزارند. و آماده میشند که با ماشین های مخصوص که خودشون از قبل تصمیم گرفتند چی باشه سوار بشند و برند توی شهر بگردند و به همه خبر بدند که دیگه 12 سال درس خوندند و شاهکار کردند.
خلاصه یک سری میرند برای خودشون کابرولت و ماشین های سر باز میگیرند. یکسر قایق وصل میکنند. یکی میره دوچرخه میگیره. ولی اکثر اونهایی که دوست دارند جمعیتی باشند و با دوستای دیگشون. میرند کامیون های بزرگ سرباز میگیرند اجاره ای. بعد تزیین میکنندش با بادکنک و برگ و شاخه سبز و پرچم و پارچه های نوشته شده. بعد هم یه دم و دستگاه ضبط و موسیقی خفن میندازند توش و میپرند د برو که رفتیم.
با این ماشین ها میرند تو خیابوناشون و شلوغ بازی و جیغ و هوار. این چند روز که مراسم فارغ التحصیلی اجرا میشه همه هم مراعات میکنند. قانون هم به سختی روزهای عادی اجرا نمیشه. خلاصه همه حال میدند.
بعد از این مراسم هم اکثر خانواده ها برای بچه هاشون و فامیلا ها و دوستانشون تو خونشون جشن میگیرند و شام و مهمون بازی. البته هر کس به نوع خودش. آخر شب هم خود اون کسی که جشنش هست به قول سوئدی ستودنتش هست میره با رفیق رفقای مدرسه ایش یه دیسکویی جایی که مدرسشون قبلا رزرو کرده جاش رو.

خلاصه اینطور بگم که..بهشون بد نمیگذره.
من هم یک سری عکس گذاشتم. هم از نیکو.هم از دوستاش و هم این مراسم.
الان هم چند سال هست این خارجی ها رسم و مد کردند که همه با کامیون هاشون میرند سمت فونتن مرکزی شهر و اونجا میپرند توی آب. اونجا هم تا جون دارن خودشون و سایرین رو خیس و موش آب کشیده میکنند.

وای من مردم. برم که دارم میسوزم. کباب شدم ذغال شدم رفت از بس این چند روز آفتاب گرفتم
چی کار کنیم دیگه ! عقده ای شدیم از بس آفتاب ندیدیدم تو این قطب شمال































04 June 2003

خوب راستش این امتحانا منو زائوند ! به معنای واقعی.. نه به خاطر سختیشون.. هآهآ. به خاطر پیش...اصلا بیخیال. البته هنوز کمی کار باقی داریم.ولی اوکی هست.
علت اینکه این مدت ننوشتم و گذاشتم نیکو بنویسه اینه که نه دوست داشتم بلاگم بخوابه و نه خودم الکی بیام هلو بازی کنم. این نیکو هم قبلا هروقت من پای بلاگ نویسی بودم می اومد میگفت.. ببین الکی وقت تلف نکن. گقتم حالا بزار یه مدت دستیش رو بزارم تو حنا حال کنه. خلاصه براش خوب بود. خودشم ذوق میکرد. اینهمه براش نظر میزاشتند.من رو دست میندازه.میگه ببین من 2 خط نوشتم اینهمه برام به به چه چه میکنند.میگم ای بابا ! خودم سفارشتو کردم.. میفرمایند هاها برو سفارش خودتو بکن. خلاصه اینم خداحافظی کرد و دیگه حتی نمیاد بخونه نوشته ها رو. ! اینه ! شما هم یاد بگیریدوقتی به یکی یه حرفی میزنید اون گوش بده.

*
**
***
**
*
خوب این از مقدمه ! از الان بگم گوشاتون رو بگیرید.. چون الان چند وقته ننوشتم و توپم پره. میخوام درو کنم برم جلو.
3
2
1
آزمایش میشود..
موتور منتقد روشن ،


نظر به ظاهر جدیدم به عرض انورتون برسونم مستر هکسی ایکسی سالیان پیش از طرف من بهشون پیشنهاد دخل و تصرف در قالب داده شد. اون زمان نشستم و برا ایشون از انواع و اقسام رنگ های مورد علاقه سخن وری ها کردم و در نهایت یک چیزی در اومد که خودم فرار و بر قرار ترجیه داده و با اون قیافه ایکبیری قالب گذشته سر کردم. حالا اینبار خودش دست بکار شد. حالا بنابر نظر شخص شاخص مونا خانوم که میگند این چرا صورتیه ! میگم جناب من بلاگ رو صورتی نمیبینم. رنگ اصلی کرم هست. و من تو پی سی این اوتاقم کرم " در حقیقت رنگ اصلی " میبینم.. ولی تو لب تاپم صورتی. حالا نو پرابلم. درست میشه.

ولی مونی خانوم به من میگه : " به من نمیاد اینقدر دخترونه باشم. و به قول سوئدی Tuff تر از اینام. "
خوب اینجا خودم این سوال رو از خودم کردم . آیا رنگ نشون دهنده دختری مختری قوی موی شلی ملی بودن آدمه ؟؟


اصولا من اگر به کسی نمیگم در محیط مجازی البته.. که دخترم یا پسر.. هرگز هدس نمی زنه خودش. بسا اینکه حتی خیلی از این بلاگیست ها که بعضا صمیمی تر میشی و اسم و مسم میخوان میگم دختر دهنشون میشه :O . !! مثال جدیدش همین مازیاربلاگ مازاشت که یک ساله حتی میشناسم. گاه گاه چت میکنم.اومده اونروز میگه یه چی بگم نمی خندی.. میگم بگو میخوام بخندم..احتیاج دارم. میفرمایند :" میدونی من تا همین چند روز پیش فکر میکردم تو پسری !! "

آیـــــــــــــــــــــــــــــــــــی خندیدم. وا ! چرا ! حالا بگزریم از چرا و چندش.
من کلا خودم آدمی نیستم اونقدر دوست داشته باشم تفاوت علنی حتی در صحبت کردن یک دختر و پسر باشه.. چه برسه به تفاوت های اصلی. ولی در این مورد احساس کردم چرا یه سری آدم ها فراری هستند از برچسب جنسیت خوردن . از جمله خودم.

من حتی یادمه اون چند سال پیش که چات مات اوج داشت با آدم هایی که جدید بودند حتی نمیگفتم اسمم چی هست..یا سنم یا دخترم یا پسر. علت کارم هم این بود " تو باید یک فرد رو از روی حرف هاش بشناسی و نه از ذهنیت های تعریف شده و معمول". به همین علت هنوز هم که هنوزه اگه کسی ندونه هرگز دست هدس نمیزنه کی و چطور هستم.


ولی وقتی قالب جدید که عکس یه دختر رو داره و اون یک/4 چهره هم که میبینید عکس خودم هست. رو دیدم.. یک جرقه اومد تو ذهنم.
بگذار مدتی هم به صورت یک دختر ظاهر باشیم. تا تفاوتی رو احساس کنیم.

ببینید شما خواننده و یا نویسنده عزیز. من معتقدم که برای اکثر آدم ها این امکان موجود میباشه که نوشته هاشون رو در قالب شخصیت دیگری در معرض نمایش قرار بدند.

اما در دید من هیچ فرقی در نوشته های یک دختر و پسر وجود نداره. هیچ رنگی همانند صورتی و قهوه ای مرز ها رو تعیین نمیکنه. برای نوشتن های تو.
شاد شما هنوز به این باور نرسیده اید. و یا تجربه اش رو نداری و یا نشنیده اید. ولی اگر چیزی رو که در جمله بعد میخوام بگم هم عقیده هستید که بهتون میگم دست مریزاد.:

من صد در صد.. مطمئنم که تمام دختر ها و تمام پسرها یکسان و هم جنس با هم احساسات دارند. قلب یه پسر و یک دختر به اندازه هم میزنه. قرمز به همون اندازه برای پسر خونینه که برای دختر آتشین. و اشک همون قدر سوزانده برای پسر که شور برای دختر.یک پسر دست شبیه و هم پایه با یک دختر تا نهایت عاشقی پیش میره.
حالا چرا بعضی ها میخواهن گاهی نهی کنند که پسرها بی احساسند و یا دختر های این روزگار سنگ شدند.
من خط بطلانی بر روی همچین عقاید مزخرفی میکشم.چون نه تنها صدها دوست و رفیق و آشنای نزدیک دختر و پسر رو به چشم خودم دیدم که چطور وقتی جرات ابراز احساسات واقعی خودشون رو میکنند چقدر لطیف و با حس اند.درست هم پایه و یکسان با همدیگر.

اوکی. نتیجه گیری آخر اینکه..
بگذار اگر دختری زن باشی و پر از احساس و مهربونی و غرور
بگذار اگر پسری مرد باشی و پر از حرارت و شوق و صفا


*
**
***
**
*
اینجا هم از تمام اون دوستان و غریبه هایی که این لیاقت رو در خودشون درک میکنند و به باور هاشون و عواطفشون اجازه رشد میدند تبریک میگمو براشون ارزش قائلم.

این هم نقطه انتهای این صحبت. ولی در همین زمینه میخوام یک مثال بارز این حرفم رو براتون بنویسم اینجا

اولیش این آقای سلمان خان باحال و با کلاس و خلاصه کلی نعریف و تمجید و هندونه دهی و اولین بلاگ نویس فارسی زبون هست. که هنوز هم که هنوزه "خوشبختانه " داره مینویسه. من خودم به شخصه هر چند وقت یه بار به بلاگش سر میزدم. تازگی که رفتم از خوندن آخری صحبت هاش اونقـــــــــــــــــــدر خوشحال شدم که می خواستم از اینجا براش 2 تا ماچ گنده بفرستم.
ایشون از نظر من یکی از همون افرادی هستند که به احساساتشون لیاقت میدند.

سخن های احساسی این چند وقت آخر که از اوضاع روحی دل و قلبش کاملا نشون دهنده این شجاعت هست. و اینکه همانند خیلی بچه نیــــــــــــنــــــــــــی ها بهد از دل شکستگی های عشقی و احساسی هرگز باورشون رو به خوبی های موجود در این دوران از دست نمیدند. ازتو دعوت میکنم " وای چقدر کلاس" برید این نوشته قشنگ رو بخونید و لذت برید.


خوب حالا که حرف آدم های پر از شجاعته.. نوبتی هم که باشه نوبت یه پسر خیلی .... است .دوست ندارم این سه نقطه رو پر کنم. چون هم من و هم اون و هم خیلی شما ها که میشناسیدش میدونید که کلمات رو در این جای خالی نمیشه گنجوند.

اونی که میگم تنها پژمان بلاگستانه. >: )) سایر پژمان ها معترض نشند لطفا....


اون مدتی که نمی نوشتم حضرت آقا بعد از نیم سال عشوه و ناز و ادا اومدند آخرین عرایضشون رو ملطوف ما کردند !!
چه روز ها و چه شب هایی که من با خوندن حرف ها و داد های تو " پژمان " از خواب بیدار میشدم و قلبم میزد که وای و امان از این همه درد.
تو برای من, ما و خیلی از این آدم ها اون صدای فریاد نشنیده شدی بودی. برای من که هنوز قلم نوشتن رو نداشتم هنوز سردرگم ارزش های دوگانه بودم من که هنوز گریه میکردم و خنده رو فراموش کرده بودم.
پژمان هم میخواد پرواز کنه.میدونم که موفق میشه.

ازت برای تمام این روزها که با ما گذروندی متشکرم پسر جون. حیف که آرشیوت رو پاک کردی.چون من می خواستم اینجا بنویسم که یکی از کارهایی که یک خواننده جدید و حتی قدیمی با ورودش به این اجنماع بلاگی میکنه خوندن خط به خط نوشته های توست. امیدوارم دلایل خوبی برای پاک کردنشون داشته باشی. به حر هال جات این مدت که پیشمون نیستی اینجا خالیه. نیم وجب خاک اینترنت هم که اجاره خونه نمیخواد مال خودته. تا برگردی. چون میدونم یه روز بر میگردی.
سخن آخر : ...


وای که چقدر هندونه دادم زیر بغلش هآ ! دوست پسرم نبست این بچه. حسودیتون نشه. ولی اون همون رنگی مینویسه که من میتونم بخونم. همین.

*
**
***
**
*
اوکـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی. کف نکردید ؟؟ پس هنوز گوش کنید.


سخن دیگه من در حقیقت انتقاد دیگه من به بعضی از این بلاگیست های مشخص الهویه است.

اون عزیزانی که مثلا به کلاس متشرف شدند. سیستم بلاگشون یه طبقه از سایرین بالا رفته. و این امکان رو پیدا کردند که برای نوشته های خودشون نظر خواهی گذاشته یا برداردن. " البته تو همین سیستم قدیمی هم میشه.. کارش یه خط کده فقط "

ببینید من نمیدونم نظر شما چیه. ولی اینجانب به عنوان یک بلاگ نویس. یک خواننده و یک انسان. این جا به همه شما میگم " عین حسنی شد این حرفم " این کارتون یک بی احترامی بزرگ به تمام ماست. من میخوام بپرسم شما مگه کی هستید که به خودتون این اجازه رو میدید برای آدم ها تصمیم بگیرید آیا اونها صلاحیت نوشتن نظر و عقیده خودشون رو برای اظهار فضل های شما دارند یا خیر؟؟ !
این بچـــــــــــــــــــــــه بازی هست که یک خط تخلیه افکار میکنید و به قول خودتون نظر خواهی رو میبندین که خواننده چیزی نخواد بنویسه و فرداش یه حرف دیگه شاید به ظاهر کمتر یا بیشتر حساس باشه رو با اجازه نظر میگزارید.

شما که به خودت این اجازه رو میدی رو صلاحیت و لیاقت خواننده نمره یا درجه بندی بگذاری در حقیقت هنوز متوجه نیستی چه کار داری میکنی.

ببینید عزیزان. صحبت های حاشه رو بگزارید کنار. این دلیل شما که میگید " آره این فلان نوشته و حرف که نوشتم فقط برای دل خودم بوده و نمیخوام کسی نظری روش بده " صد در صد غیر منطقی و غیر قابل درک هست.
شما تنها دو راه داری :

یا می بایست این شجاعت رو در خودت درک کنی که همه افکارت رو در معرض نقد بگزاری و یا اگر میبینی که دوست نداری بشنوی همه چیز رو ببندی.

خوب میشه گفت یکی به علت حرف هایی که میزنه احساس میکنه ممکنه در نظرخواهی ها بحث غیر مفید بشه و یا جای حرف های خاله زنکی. اون تصمیم میگیره که در کل فقط بنویسه و اگر میخواد نظری بشنوه ایمیل آدرسش رو میزاره. و یا فرم نظردهی که فقط خود نویسنده بتونه بخونه .امثال این بلاگ هست سایت موفق سکسولوژی . اگر یادتون باشه قبلا همین نویسنده سرزمین رویایی موضوعات خودش رو مینوشت و نظر خواهی هم که داشت شبیه اکثر سایت های دیگه بود و هر کی میومد یه چیزی میگفت.همون حرف ها و عوامل باعث هک شدن بلاگش شدند. ولی در سری دوم که با اسم علم سکس میاد مینویسه یک فرم نظردهی یک طرفه داره و جلوی هر گونه حاشیه رو گرفته. و البته این همش یک ضعف هست هنوز که موضوعاتی مثل سکس همز بخواد سرسدا دار تر بشه. حالا سراغ این بحث نمیرم.


این ها همش یه گوشه ای از حاشیه های بلاگ نویسی ایرانی شده. اینکه نظر خواهی در حقیقت نه سوادی و یا نکته ای رو به شخص نویسنده اضافه میکنه. بلکه شده محلی برای حضور و غیاب کلامی. ساک ساک. من اومدم. خونه هستی. بدو بیا خونه من حساب پس بده. خوب باشه میخوای به نویسنده بفبولانی که تو بلاگش رو میخونی ؟ ها ها ! بعدش که چی.؟؟ میخوای هیت سایت بره بالا ؟؟ درست برای اینکه صدات رو افراد بیشتری بشنوند. ولی بعدش که چی؟؟ میدونی آیا این حرف ها که مینویسی آیا کسی رو. از خواب بیدار میکنه و یا زنگی رو به صدا در میاره ؟؟ و یا فقط برای دل خوشی توست. به قول شاهین برای اوقاتی که کاری بهتر از این نداری !!



اوکی غر غرم زیاد شد. من همه این دوستان بلاگیست رو که بهشون اشاره کردم دوست دارم. به عنوان تنها منتقد اسم و رسم دار این بلاگستان خواستم بهشون گوش زد کنم یا همیشه گوش شنوا داشته باشید و یا هرگز به خودتون این اجازه رو ندید که صلاحیت اظهار نظر سایرین رو تعیین کنید.
اگر کسی از شما تنها با دلیل خاصی برای این کار داره بیان کنه شاید من هم بشنوم و متقاعد بشم.



میبینم که کـــــــــــــــــــــــــــــف کردید.
من هنوزم آتیشم داغه. هنوز چند تا حرف حسابی گنده گوزی دارم که تا نگم آروم نمیشم. ولی چون طولانیه باشه واسه بعد.

در نهایت دو تا سوال میکنم از شما که کمی فکر کنید رو این موضوع جالب.


فکر میکنید تا کی تحمل دارید به یک نفر بگید دوستش دارید و اون جوابش تنها باشه یک لبخند

و حالا بالعکس

فکر میکنید تا کی تحمل دارید یک نفر به شما بگه دوستتون داره و جواب شما تنها باشه یک لبخند.


تا روزی روزگاری دیگر @ آ قربون اون سریالش @
با مرام باشید و سبــــــــــــــــــــــــــــــز
مقدمه

به به ! بالاخره بخت آزادی ما باز شد.
وای الان 2 ساعته اینجام میخوام چند صفحه حرف بنویسم. ولی از بس کارای دیگه کردمآ ! ساعت شد 1 و نیم و باید برم بخوابم. حیف

باشه فردا.
شب همگی بخیر. یه آهنگ هم میزارم.






Artist: Pink

Album: Missundaztood

Song: Get This Party Started

I'm coming up so you better get this party started
I'm coming up so you better get this party started

Get this party started on a Saturday night
Everybody's waiting for me to arrive
Sending out the message to all of my friends
We'll be looking flashy in my Mercedes Benz
I got lots of style check my gold diamond rings
I can go for miles if you know what I mean

Pumping up the volume breaking down to the beat
Cruising through the Westside we'll be checking the scene
Boulevard is freaking as I'm coming up fast
I'll be burning rubber you'll be kissing my ass
Pull up to the bumper get out of the car
License plate says Stunner #1 Superstar

Making my connection as I enter the room
Everybody's chillin' as I set up the groove
Pumping up the volume with this brand new beat
Everybody's dancing and they're dancing for me
I'm your operator you can call anytime
I'll be your connection to the party line

02 June 2003

سلام من نیکو هستم اومدم خدافظی...
دیگه آبجی جون اومد من کاسه کوزم رو جم کنم برم....
زندگی خوبی داشته باشید... به سلامت...
خوآفظ.....

عالیجناب نیکو
شب زده هاي يك منتقد
****

باور دارم كه در اين ۲ سال تا نهايت مرز ها تغيير كرده ام.
باور دارم كه بي شك در اين يك سال و اندي ماه ها زير آتشفشان تاثير پذير تو بوده ام.

اما بر خلاف انكارت.. تو نيز تغيير كرده اي.
شايد تا نهايت مرز ها متفاوت تر از آن روزها.
شايد تا نهايت ترس ها..
شايد تا نهايت فقر باور ها..
باور به - - - ..

شايد روزي گويم كدامين قصه ات را باور نكرده ام...