28 January 2009

قیافه چهار صبح .:.

خوب یه لینک بسیار دیدنی واستون دارم

خانوم چهار صبح از خودشون عکس گرفتن و نظر دوستان رو می خواند

واقعا لذت داره این همه هنرنمایی

:))

قیافه داغون ساقی در چهار صبح

07 January 2009

سال نو و تولد 26 سالگی.:.



گفتم حالا که سالی دو سالی هست بسیار تنبل شدم باز هم این قلم رو به زیر انگشتامون بگذاریم و کمی حرفهای زیبا و به یادگار موندنی بیشتری بنویسیم

میدونم که به میزان بسیار شدیدی گرامر فارسی ام آب رفته واگر به لطف خوندن همین چند تا دونه وبلاگ علمی تخیلی خاطراتی هم نبود امروز بایست از خجالت سرم رو پایین می انداختم و می گفتم درسته که من سوئدی سوئدی نیستم ولی ایرانی هم اصلا نیستم

البته نه اینکه از ایرانی بودنم همچین مغرور باشم!! ولی مجبوریه دیگه چه کارش می شه کرد

خوب سال 2009 رو با تبریک دوباره شروع کنیم و اینکه آرزو کردم این سال گندش هرچی زودتر تموم شه
اما بهترین اتفاق سال همون اولش می افته ! می دونید که همون تولد اینجانب عالیجناب لیدی منتقد 15 دی ماه مصادف با هرسال یه تاریخ میلادی می باشد. همیشه میشه 5 ژانویه؛ سالهای کبیسه میشه 4 ام و امسال هم دوشنبه این هفته از طرف خانواده و دوست صمیمیم سورپرایز شدم و دوستان دیگه هم به لطف فیس بوک و اورکات و اینا یه تبریک صمیمانه گفتند :) یه گروه هم هستند که همیشه می دونند تاریخ تولدت کی هست و همیشه تماس تلفنی می گیرند و یه لبخند شیرین بر لب آدم باقی میگذارند

خلاصه 26 سالگی هم رسید و چه رسیدنی. گفته میشه امسال قراره کلی اتفاقات خوب در سطح شخصی برامون بیوفته

ما هم قراره باور کنیم و دست از جیب دربیاریم و به عمل ببریم

از امروز سعی می کنم هرشب بلاگ بنویسم. وقتشه کمی افکار رو متمرکز کنیم و بیرون بریزیم

:) مگه نه

01 January 2009

سال 2009 چه در نقشه هایش دارد.:.


یک سال دیگه هم گذشت. نمی دونم چی بنویسم. سال 2008 برخلاف سال قبلش که به گفته خودم بسیار خوب بود؛ سال زیاد شیرینی نبود.. برای من و بسیاری از نزدیکانم

آدم ها قدر سلامتی شون رو از همه چیز بیشتر می دونند و بعد از اون در کنار عزیزان سالها زندگی کردن ارزشی بینهایت داره

ای کاش می شد این دوری ها رو کمتر کرد تا حداقل اگر روز وداع از این دنیا رسید برای همیشه آهی در دلمون نداشته باشیم چرا که سالها گذشته و عزیزی رو ندیدیم

متاسفانه توی این سال با وجود اینکه خوب شروع شد؛ ولی زیاد اتفاقات جالبی به همراه نداشت

تابستون پدربزرگم از این دنیا رفت. کمتر از دو هفته پیش هم عمه ام با وجود سن کم.. از دردهاش راحت شد

دوستان بسیاری دارم که در طول سال 2008 نزدیک ترین عزیزاشون رو به طور ناگهانی و یا به علت یک بیماری از دست دادند. یک جورایی همه در غم هم شریک بودیم اما این از سختی اش کم نمی کنه

خوبی های سال هم مهمترینش فارغ اتحصیلی خواهرم بود و حالا هم که مثل خانوم دکتر دندان پزشک همه ما رو حسابی می ترسونه »:) خانواده ام هم شکر خدا هستند و امیدوارم سال ها درکنارمون باشند

یارم هم در کنارم هست. خوشحالم از اینکه تونستیم با هم بیش از گذشته با صمیمیت از حرف دل هم با خبر بشیم و حرفهای هم رو درک کنیم. لذت هر عشقی به تغییراتش است و هرچه بزرگ تر شود؛ از دست دادنش هم سخت تر خواهد بود. برای این هست که ارزشش بیشتر می شود. مثل یک شراب خوب

سال 2009 رو با یار و در کنار خواهرم و پارتنرش با هم جشن گرفتیم و گفتیم و نوشیدیم و از آرزوها و قول های سال جدید حرف زدیم 

امیدوارم وقتی عدد شد 2010؛ من در کشور جدیدم باشم. تنها نباشم. خوشحال باشم و سبک بال

سال نو همه دوستان قدیمی و جدید مبارک