13 June 2006

* آدم غم اش میگیره

داشتم یک سری عکس از روز مسابقه ایران و مکزیک اینجا می گذاشتم که بلاگر با اشکال مواجه می شد و عکس ها رو نشون نمی داد
بی حوصله از آپلود دوباره، رفتم چند تا لینک ببینم ، که با دیدن عکس های تجمع توی هفت تیر و بزن بزنی که به راه افتاده ، همین طور اشک هام هست که میاد
من نه هرگز این ور دنیا برای مسائل ایران حرص خوردم و نه به خودم اجازه ابراز نظر در باره بکن و یا نکن برای کسانی که داخل ایران هستند رو دادم
اما چرا ؟ چرا ؟ این چه بلایی هست که سر مردم کشور ما داره میاد؟ توی همه مجامع دنیا منفور ترین هستیم، دولت و اسم و رسم امون به درد ته گل و لجنزار می خوره. هیچ افتخار واقعی نداریم که به پشتوانه اون سرمون رو بالا بیاریم. ماهایی که داریم به زور ساعت ها جنگ و جدل با درس و کتاب و زبان غریبه واسه خودمون به اندازه یه گلیم کوچیک توی دنیای این غربی ها اعاده حق و حقوق می کنیم، تا آخر عمرمون هم بدویم هرگز به جایگاهی نمی رسیم

این حکومت دیگه از گرگ هم دندوناش تیز تره، از همه سگهای وحشی چنگال هاشون سیاه تره. مثل یه مار زخم می زنن و هنوز هم نیششون سم آلوده
توی این گوشه دنیا ، توی تک تک کلونی های آواره وار ایرانی ها، جمع شدند ایرانی هایی که شب و روزشون رو سپری می کنند که تابستون ها گر و گر برند ایران پول خرج کنند و وقتی برگشتند بگند اه اه چقدر بد گذشت دیگه نمی رم ، اما هر روز دلتنگ باشند و تمام وقتشون رو پای رادیو و تلویزون های ایرانی بگذرونند

افسوس، افسوس از آنچه که تاریخ هرگز آن را ننویسد و تا ابد پنهان ماند

دلم برای تمام دختر ها و زن های داخل ایران سوخت. دلم برای خودم و تو و همه ما که بیرون ایران هستیم سوخت. دلم برای ویرانی ایران ما سوخت

افسوس و دریغ از تنها یک افسوس

0 comments:

Post a Comment