12 August 2007

5 سال هم زود میگذره .:.

به قولی زمان مثل باد میاد و میره و ما هم همراهش با سرعت می ریم

راستش باور اینکه از مدتی که همراه با نوشته های ایرانی و آدم های همزبون خودم شدم پنج سال گذشته سخته. درسته اولین بار که اولین نوشته های فارسی بلاگ ها خوندم زودتر بود و اسم اولین بلاگ خودم هم کبوتر بود، ولی این منتقد که این مدت توش از دلتنگی ها و شعر ها و عصبانیت ها و شادی ها و از دست دادن ها توش نوشتم خیلی ارزشمند تر از گذشته ها هست که بشه به امون خودش رهاش کرد

دیشب بعد از مدت ها همراه همه فامیل و آشنا خونه کسی دعوت شدیم که جشن برای سالگرد پنج سالگی ازدواجش، و جشن تولد سی سالگی خودش و مهمترش جشن فارق اتحصیلی اش همزنان گرفته بود
از طرفی دیدن همه خوب بود و میزان غیبت های خون کسانیکه مدتی بیکار بودن رو دوباره بالا برد :)) بعد هم دیدن اینکه خانواده ای بعد از چندین و جند سال پشت سر گذاشتن سختی های اولیه زندگی حالا اینقدر با آرامش و خوشحالی همه رو در موقتیت اش شریک می دونه کلی حس های خوب به من داد

سخن رانی کوتاه کنم. تولد پنج سالگی این بچه بلاگ ام مبارک
اگر کیک بلد بودم درست کنم واسش درست می کردم :) عوضش عکس می گذارم دل همگی آب شه

0 comments:

Post a Comment