04 June 2003

خوب راستش این امتحانا منو زائوند ! به معنای واقعی.. نه به خاطر سختیشون.. هآهآ. به خاطر پیش...اصلا بیخیال. البته هنوز کمی کار باقی داریم.ولی اوکی هست.
علت اینکه این مدت ننوشتم و گذاشتم نیکو بنویسه اینه که نه دوست داشتم بلاگم بخوابه و نه خودم الکی بیام هلو بازی کنم. این نیکو هم قبلا هروقت من پای بلاگ نویسی بودم می اومد میگفت.. ببین الکی وقت تلف نکن. گقتم حالا بزار یه مدت دستیش رو بزارم تو حنا حال کنه. خلاصه براش خوب بود. خودشم ذوق میکرد. اینهمه براش نظر میزاشتند.من رو دست میندازه.میگه ببین من 2 خط نوشتم اینهمه برام به به چه چه میکنند.میگم ای بابا ! خودم سفارشتو کردم.. میفرمایند هاها برو سفارش خودتو بکن. خلاصه اینم خداحافظی کرد و دیگه حتی نمیاد بخونه نوشته ها رو. ! اینه ! شما هم یاد بگیریدوقتی به یکی یه حرفی میزنید اون گوش بده.

*
**
***
**
*
خوب این از مقدمه ! از الان بگم گوشاتون رو بگیرید.. چون الان چند وقته ننوشتم و توپم پره. میخوام درو کنم برم جلو.
3
2
1
آزمایش میشود..
موتور منتقد روشن ،


نظر به ظاهر جدیدم به عرض انورتون برسونم مستر هکسی ایکسی سالیان پیش از طرف من بهشون پیشنهاد دخل و تصرف در قالب داده شد. اون زمان نشستم و برا ایشون از انواع و اقسام رنگ های مورد علاقه سخن وری ها کردم و در نهایت یک چیزی در اومد که خودم فرار و بر قرار ترجیه داده و با اون قیافه ایکبیری قالب گذشته سر کردم. حالا اینبار خودش دست بکار شد. حالا بنابر نظر شخص شاخص مونا خانوم که میگند این چرا صورتیه ! میگم جناب من بلاگ رو صورتی نمیبینم. رنگ اصلی کرم هست. و من تو پی سی این اوتاقم کرم " در حقیقت رنگ اصلی " میبینم.. ولی تو لب تاپم صورتی. حالا نو پرابلم. درست میشه.

ولی مونی خانوم به من میگه : " به من نمیاد اینقدر دخترونه باشم. و به قول سوئدی Tuff تر از اینام. "
خوب اینجا خودم این سوال رو از خودم کردم . آیا رنگ نشون دهنده دختری مختری قوی موی شلی ملی بودن آدمه ؟؟


اصولا من اگر به کسی نمیگم در محیط مجازی البته.. که دخترم یا پسر.. هرگز هدس نمی زنه خودش. بسا اینکه حتی خیلی از این بلاگیست ها که بعضا صمیمی تر میشی و اسم و مسم میخوان میگم دختر دهنشون میشه :O . !! مثال جدیدش همین مازیاربلاگ مازاشت که یک ساله حتی میشناسم. گاه گاه چت میکنم.اومده اونروز میگه یه چی بگم نمی خندی.. میگم بگو میخوام بخندم..احتیاج دارم. میفرمایند :" میدونی من تا همین چند روز پیش فکر میکردم تو پسری !! "

آیـــــــــــــــــــــــــــــــــــی خندیدم. وا ! چرا ! حالا بگزریم از چرا و چندش.
من کلا خودم آدمی نیستم اونقدر دوست داشته باشم تفاوت علنی حتی در صحبت کردن یک دختر و پسر باشه.. چه برسه به تفاوت های اصلی. ولی در این مورد احساس کردم چرا یه سری آدم ها فراری هستند از برچسب جنسیت خوردن . از جمله خودم.

من حتی یادمه اون چند سال پیش که چات مات اوج داشت با آدم هایی که جدید بودند حتی نمیگفتم اسمم چی هست..یا سنم یا دخترم یا پسر. علت کارم هم این بود " تو باید یک فرد رو از روی حرف هاش بشناسی و نه از ذهنیت های تعریف شده و معمول". به همین علت هنوز هم که هنوزه اگه کسی ندونه هرگز دست هدس نمیزنه کی و چطور هستم.


ولی وقتی قالب جدید که عکس یه دختر رو داره و اون یک/4 چهره هم که میبینید عکس خودم هست. رو دیدم.. یک جرقه اومد تو ذهنم.
بگذار مدتی هم به صورت یک دختر ظاهر باشیم. تا تفاوتی رو احساس کنیم.

ببینید شما خواننده و یا نویسنده عزیز. من معتقدم که برای اکثر آدم ها این امکان موجود میباشه که نوشته هاشون رو در قالب شخصیت دیگری در معرض نمایش قرار بدند.

اما در دید من هیچ فرقی در نوشته های یک دختر و پسر وجود نداره. هیچ رنگی همانند صورتی و قهوه ای مرز ها رو تعیین نمیکنه. برای نوشتن های تو.
شاد شما هنوز به این باور نرسیده اید. و یا تجربه اش رو نداری و یا نشنیده اید. ولی اگر چیزی رو که در جمله بعد میخوام بگم هم عقیده هستید که بهتون میگم دست مریزاد.:

من صد در صد.. مطمئنم که تمام دختر ها و تمام پسرها یکسان و هم جنس با هم احساسات دارند. قلب یه پسر و یک دختر به اندازه هم میزنه. قرمز به همون اندازه برای پسر خونینه که برای دختر آتشین. و اشک همون قدر سوزانده برای پسر که شور برای دختر.یک پسر دست شبیه و هم پایه با یک دختر تا نهایت عاشقی پیش میره.
حالا چرا بعضی ها میخواهن گاهی نهی کنند که پسرها بی احساسند و یا دختر های این روزگار سنگ شدند.
من خط بطلانی بر روی همچین عقاید مزخرفی میکشم.چون نه تنها صدها دوست و رفیق و آشنای نزدیک دختر و پسر رو به چشم خودم دیدم که چطور وقتی جرات ابراز احساسات واقعی خودشون رو میکنند چقدر لطیف و با حس اند.درست هم پایه و یکسان با همدیگر.

اوکی. نتیجه گیری آخر اینکه..
بگذار اگر دختری زن باشی و پر از احساس و مهربونی و غرور
بگذار اگر پسری مرد باشی و پر از حرارت و شوق و صفا


*
**
***
**
*
اینجا هم از تمام اون دوستان و غریبه هایی که این لیاقت رو در خودشون درک میکنند و به باور هاشون و عواطفشون اجازه رشد میدند تبریک میگمو براشون ارزش قائلم.

این هم نقطه انتهای این صحبت. ولی در همین زمینه میخوام یک مثال بارز این حرفم رو براتون بنویسم اینجا

اولیش این آقای سلمان خان باحال و با کلاس و خلاصه کلی نعریف و تمجید و هندونه دهی و اولین بلاگ نویس فارسی زبون هست. که هنوز هم که هنوزه "خوشبختانه " داره مینویسه. من خودم به شخصه هر چند وقت یه بار به بلاگش سر میزدم. تازگی که رفتم از خوندن آخری صحبت هاش اونقـــــــــــــــــــدر خوشحال شدم که می خواستم از اینجا براش 2 تا ماچ گنده بفرستم.
ایشون از نظر من یکی از همون افرادی هستند که به احساساتشون لیاقت میدند.

سخن های احساسی این چند وقت آخر که از اوضاع روحی دل و قلبش کاملا نشون دهنده این شجاعت هست. و اینکه همانند خیلی بچه نیــــــــــــنــــــــــــی ها بهد از دل شکستگی های عشقی و احساسی هرگز باورشون رو به خوبی های موجود در این دوران از دست نمیدند. ازتو دعوت میکنم " وای چقدر کلاس" برید این نوشته قشنگ رو بخونید و لذت برید.


خوب حالا که حرف آدم های پر از شجاعته.. نوبتی هم که باشه نوبت یه پسر خیلی .... است .دوست ندارم این سه نقطه رو پر کنم. چون هم من و هم اون و هم خیلی شما ها که میشناسیدش میدونید که کلمات رو در این جای خالی نمیشه گنجوند.

اونی که میگم تنها پژمان بلاگستانه. >: )) سایر پژمان ها معترض نشند لطفا....


اون مدتی که نمی نوشتم حضرت آقا بعد از نیم سال عشوه و ناز و ادا اومدند آخرین عرایضشون رو ملطوف ما کردند !!
چه روز ها و چه شب هایی که من با خوندن حرف ها و داد های تو " پژمان " از خواب بیدار میشدم و قلبم میزد که وای و امان از این همه درد.
تو برای من, ما و خیلی از این آدم ها اون صدای فریاد نشنیده شدی بودی. برای من که هنوز قلم نوشتن رو نداشتم هنوز سردرگم ارزش های دوگانه بودم من که هنوز گریه میکردم و خنده رو فراموش کرده بودم.
پژمان هم میخواد پرواز کنه.میدونم که موفق میشه.

ازت برای تمام این روزها که با ما گذروندی متشکرم پسر جون. حیف که آرشیوت رو پاک کردی.چون من می خواستم اینجا بنویسم که یکی از کارهایی که یک خواننده جدید و حتی قدیمی با ورودش به این اجنماع بلاگی میکنه خوندن خط به خط نوشته های توست. امیدوارم دلایل خوبی برای پاک کردنشون داشته باشی. به حر هال جات این مدت که پیشمون نیستی اینجا خالیه. نیم وجب خاک اینترنت هم که اجاره خونه نمیخواد مال خودته. تا برگردی. چون میدونم یه روز بر میگردی.
سخن آخر : ...


وای که چقدر هندونه دادم زیر بغلش هآ ! دوست پسرم نبست این بچه. حسودیتون نشه. ولی اون همون رنگی مینویسه که من میتونم بخونم. همین.

*
**
***
**
*
اوکـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی. کف نکردید ؟؟ پس هنوز گوش کنید.


سخن دیگه من در حقیقت انتقاد دیگه من به بعضی از این بلاگیست های مشخص الهویه است.

اون عزیزانی که مثلا به کلاس متشرف شدند. سیستم بلاگشون یه طبقه از سایرین بالا رفته. و این امکان رو پیدا کردند که برای نوشته های خودشون نظر خواهی گذاشته یا برداردن. " البته تو همین سیستم قدیمی هم میشه.. کارش یه خط کده فقط "

ببینید من نمیدونم نظر شما چیه. ولی اینجانب به عنوان یک بلاگ نویس. یک خواننده و یک انسان. این جا به همه شما میگم " عین حسنی شد این حرفم " این کارتون یک بی احترامی بزرگ به تمام ماست. من میخوام بپرسم شما مگه کی هستید که به خودتون این اجازه رو میدید برای آدم ها تصمیم بگیرید آیا اونها صلاحیت نوشتن نظر و عقیده خودشون رو برای اظهار فضل های شما دارند یا خیر؟؟ !
این بچـــــــــــــــــــــــه بازی هست که یک خط تخلیه افکار میکنید و به قول خودتون نظر خواهی رو میبندین که خواننده چیزی نخواد بنویسه و فرداش یه حرف دیگه شاید به ظاهر کمتر یا بیشتر حساس باشه رو با اجازه نظر میگزارید.

شما که به خودت این اجازه رو میدی رو صلاحیت و لیاقت خواننده نمره یا درجه بندی بگذاری در حقیقت هنوز متوجه نیستی چه کار داری میکنی.

ببینید عزیزان. صحبت های حاشه رو بگزارید کنار. این دلیل شما که میگید " آره این فلان نوشته و حرف که نوشتم فقط برای دل خودم بوده و نمیخوام کسی نظری روش بده " صد در صد غیر منطقی و غیر قابل درک هست.
شما تنها دو راه داری :

یا می بایست این شجاعت رو در خودت درک کنی که همه افکارت رو در معرض نقد بگزاری و یا اگر میبینی که دوست نداری بشنوی همه چیز رو ببندی.

خوب میشه گفت یکی به علت حرف هایی که میزنه احساس میکنه ممکنه در نظرخواهی ها بحث غیر مفید بشه و یا جای حرف های خاله زنکی. اون تصمیم میگیره که در کل فقط بنویسه و اگر میخواد نظری بشنوه ایمیل آدرسش رو میزاره. و یا فرم نظردهی که فقط خود نویسنده بتونه بخونه .امثال این بلاگ هست سایت موفق سکسولوژی . اگر یادتون باشه قبلا همین نویسنده سرزمین رویایی موضوعات خودش رو مینوشت و نظر خواهی هم که داشت شبیه اکثر سایت های دیگه بود و هر کی میومد یه چیزی میگفت.همون حرف ها و عوامل باعث هک شدن بلاگش شدند. ولی در سری دوم که با اسم علم سکس میاد مینویسه یک فرم نظردهی یک طرفه داره و جلوی هر گونه حاشیه رو گرفته. و البته این همش یک ضعف هست هنوز که موضوعاتی مثل سکس همز بخواد سرسدا دار تر بشه. حالا سراغ این بحث نمیرم.


این ها همش یه گوشه ای از حاشیه های بلاگ نویسی ایرانی شده. اینکه نظر خواهی در حقیقت نه سوادی و یا نکته ای رو به شخص نویسنده اضافه میکنه. بلکه شده محلی برای حضور و غیاب کلامی. ساک ساک. من اومدم. خونه هستی. بدو بیا خونه من حساب پس بده. خوب باشه میخوای به نویسنده بفبولانی که تو بلاگش رو میخونی ؟ ها ها ! بعدش که چی.؟؟ میخوای هیت سایت بره بالا ؟؟ درست برای اینکه صدات رو افراد بیشتری بشنوند. ولی بعدش که چی؟؟ میدونی آیا این حرف ها که مینویسی آیا کسی رو. از خواب بیدار میکنه و یا زنگی رو به صدا در میاره ؟؟ و یا فقط برای دل خوشی توست. به قول شاهین برای اوقاتی که کاری بهتر از این نداری !!



اوکی غر غرم زیاد شد. من همه این دوستان بلاگیست رو که بهشون اشاره کردم دوست دارم. به عنوان تنها منتقد اسم و رسم دار این بلاگستان خواستم بهشون گوش زد کنم یا همیشه گوش شنوا داشته باشید و یا هرگز به خودتون این اجازه رو ندید که صلاحیت اظهار نظر سایرین رو تعیین کنید.
اگر کسی از شما تنها با دلیل خاصی برای این کار داره بیان کنه شاید من هم بشنوم و متقاعد بشم.



میبینم که کـــــــــــــــــــــــــــــف کردید.
من هنوزم آتیشم داغه. هنوز چند تا حرف حسابی گنده گوزی دارم که تا نگم آروم نمیشم. ولی چون طولانیه باشه واسه بعد.

در نهایت دو تا سوال میکنم از شما که کمی فکر کنید رو این موضوع جالب.


فکر میکنید تا کی تحمل دارید به یک نفر بگید دوستش دارید و اون جوابش تنها باشه یک لبخند

و حالا بالعکس

فکر میکنید تا کی تحمل دارید یک نفر به شما بگه دوستتون داره و جواب شما تنها باشه یک لبخند.


تا روزی روزگاری دیگر @ آ قربون اون سریالش @
با مرام باشید و سبــــــــــــــــــــــــــــــز

0 comments:

Post a Comment