19 December 2004

11 minuter

:: 11 دقیقه

همه می توانند دوست بدارند, چراکه ما همه با این هدیه بدنیا می آییم. بعضی دوست میدارند کاملا طبیعی به یکباره. درحالی که بعضی می بایست از نو بیاموزند، به یاد بیاورند آدمی چطور عشق میورزد و
همه - بدون هیچ استثنائی - می بایست بسوزانند احساسات قوی گذشته خویش را، دوباره از نو شادی و غم را تجربه کنند، لحظه هایی را که بر زمین افتادند و دوباره به پا خویستند ؛ تا به آنجا که موفق شدند بیابند آن طناب قرمز را که میرساند به هر دیدار جدید ؛ آری یک طناب قرمز وجود دارد...




~~~~~~~
هرگز احساس مرا زیر سوال نبر...

** این ماجرای مصاحبه گوگوش رو کسی توی برنامه های ماهواره دیده ؟؟ ما که ماشالا همیشه ماهوارمون یا به برگ درخت و ریزشش وصله یا برف بیاد و بره ! ما که ندیدیم ولی اینجا اینگاری حسابی دلش رو ریخته بیرون.

نمیدونم چرا همیشه وقتی به آدم های معروف فکر میکنیم توی ذهنمون میره که آره اینها همشون خیلی زرنگ هستند و فوت و فن همه کاری رو بلد هستند. حتی خود گوگوش ... بارها من به این اومدنش به اینور آب فکر کرده بودم و اینمه پولی که تو جیبش " فکر میکردیم رفته " خودم هر دو کنسترش توی ستکهلم رو رفتم و ...دیدم چه جمعیتی برای اون و صداش می رقصیدند و جیغ می زندند از خوشحالی...
هوه

0 comments:

Post a Comment