25 December 2005

JUL *

شب کریسمتس یا به سوئدی یول افتون شبی هست که همه مهمونی می گیریند فامیل ها دور هم جمع میشند ، میخورند و می نوشند ! تاجایی که دیگه از گلو پایین نره

اصولا تو خانواده های سوئدی زیاد مشروب صرف میشه ! واسه همین تا صبح اتفاقات زیادی می افته. اما تو خانواده های ایرانی که ما هم مشمولش میشیم به میزان معقول خورده میشه و اما بعد از غذا و خوردنی جات نوبت به چای قهوه و شیرینی خامه ای های تازه رسیده از ایران میرسه و بعدش هم بازی های مختلف مثل دبلنا و پوکر و اینا .

امسال هم جشن امسال مصادف شد با اومدن عمو و بانو از ایران و خلاصه جمع برادران و جاری ها و سایر فک و فامیل ما اینجا که ماشالا تعدادشون خیلی زیاده ،و وقتی توی یک خونه جمع میشند غوغا میشه

توی این چند سال آخیر هرسال شب کریسمس خونه زن عمو ( میگم خونه زن ! عمو چون مهماندار اونه و عموی بیچاره همش اینور اونور میدوه :)) جمع میشیم و میز شام خوشمزه اش رو یوم یوم غارت می کنیم

حالا هم که دیگه مراسم عروسی ها جشن های نامزدی فامیل عظیم ! که حداقل سالی دو بار بود به پایان رسیده ، نوبت شکم ها بالا اومدن و قل قل بچه کوچولو ها اون وسط مسط هاست
خلاصه که شبهای پر خاطره ای میشند و جای شما خالی این بوقلمون شکم پر واقعا یکی از فیوریت های من هست !

امشب هم خودمون توی خونه جشن داشتیم و چون دیشب برخلاف سنت کادو ها رو باز نکردیم ، همراه با مهمون مخصوص شبمون ، بعد از خوردن قرمه سبزی !! روز عید و انار و میوه جات و آجیل ، افتادیم به جون کادو ها
جالبه که بدونید امسال مادر و پدر گرام از ما سه تا !!؟؟ خیلی بیشتر کادو گرفتند ! ای بابا یعنی چی !! ( حالا عیب نداره ، تولدم طلافی میکنم تازه عید ایرانی دیگه ما به اونا کادو نمی دیم فقط کادو میگیریم )) هاها
بعدش هم کلی کانال های ماهواره ای ایرانی رو از سمت شرق به غرب ، از تهرانجلس تا تهران خودمون بالا پایین کردیم و از کمدی ها و کلیپ های شاهکارشون کلی خندیدیم

بعد هم بزرگهای خونه تشریف بردند مهمونی ، ما نشستیم با یه ظرف پاپ کرن ، واسه کیدو باتریکس و کیل بیل اش کلی سوت و دست زدیم

الان هم شب ساکت ، بیرون کمی تا قسمتی سفیده ، من هم خوشحال از اینکه این شب با وجود هیجانات تلخ اولیه اش ، و اشک های غیر قابل منتظره اش ، بر طبق آرزوم پیش رفت میخوام برم بخوابم

یادمه پارسال ، وقتی من و نیکو تنها بودیم و مامان و بابام ایران رفته بودن برای جشن و نامزدی !! من از یه طرف خوشحال بودم ، اما هرگز هم یادم نمیره تمام شبهایی که یک ساعت دوساعت پشت سر هم پای تلفن جز جز میکردم و غصه دوری رو میخوردم و آینده نا مشخص
این رو اینجا می نویسم ، که هم خودم یادم باشه هم کسی که همپای من توی همه لحظه های تنهایی و سخت بوده ، که می دونه من فقط شادی اش رو می خوام

امروز وقتی چشم حسود کور ( ا ا ا راستی شایدم دیشب چشم خوردم اینقدر که همه گفتن چه خوشکل تر شدی موهات رو کوتاه کردی ) که من نزدیک هفت هشت بار در راه خوردم زمین ! و یه دفعه اش حسابی دستم پیچ خورد رفت زیرم ! و کف دستکش سوراخ و دست من اوخ شد. ، وقتی داشتم به سنگ هایی که ریز ریز زیر پوستم رفته بود و خون قرمزش نگاه میکردم ، با خودم فکر کردم ، شاید از قلب خود دادن همان بی دفاع شدن در مقابل زخم خوردن باشد. شاید این همان تعریف عشق است و بس.

مواظب باشیم هرگز نترسیم از زخم ها... همیشه زخم خوب میشه ، فقط خدا کنه جاش تا ابد باقی نمونه.... چون یه زخم عمیق افسوسی بی پایان رو داره

God Jul Kära Jesus
Merry Christmas Dear Jesus

0 comments:

Post a Comment