19 January 2006

وقتی که رفتش *

ببین بابا جون

دنیا دو روزه

یکی امروز ... پیتزا می زنیم تو رگ

یکی فردا ... کباب لقمه ترکی یا فوقش ایرونی می خوریم

بگذره این دنیا تا که لااقل خلاص شیم از دلتنگی هاش

ای دَدَم وای

این هم بگذرد دیگه ؟ چمدونوم والــــــــــا


واسه یاد خودم : یه شب تابستونی توی آژانس ، پشت ترافیک و گرما ، آهنگ غمگین حبیب... راننده واسم علت غمگینی آهن هاش رو گفت ، همیشه جلو می نشستم نمی دونم چرا حس جنس ضعیف رو می گرفتم وقتی همیشه در عقب برام باز می شد ، باد گرم پنجره با باد کولر و پنکه برفی خیلی فرق داشت. همونطور که غذاهای سفارشی و چاق و چله مزه اش زیر زبونم می موند
حالا خدا می دونه چقدر پشت سرم فکر کردند ، خوب شد همه اشون فامیل های اینطرفی بودند والا این شب بیداری ها و روزها تلفن ها رو کی می تونست توجیح کنه
شاید واسه همینه دیگه اصلا دلم تنگ برگشت نمی شه، دیگه شاید تا مدت ها دلم تنگ آسمون تاریک زیر البرز نشه

اما حیف نیست .... :( به خدا خیلی حیفه اما ارزش نداره این بازی با این ترن هوایی

0 comments:

Post a Comment