01 February 2003


توی راه عاشقی فرصت تردیدی نیست
میدونی تو قلب من نقطه تزویری نیست
گریه شبونه رو جز تو که تسکینی نیست
مثل این شکسته دل هیچ دل غمگینی نیست





نمی دونم چرا بعضی شبا اینقدر رومانتیک میشم..هرهر. امشب اصلا حوصله جدی بودن ندارم. رفته بودم سیتما فیلم 8 مایل. این پسر حرف نداره. لامصب چه چشای تیلیه ای داره. بازیش فوق سوپر..ولی خود فیلم چنگی به دل نمیزنه. معمولیه..خلاصه به پولش نمی ارزید..راستی میدونید ما به پول ایران یه بلیت چقدر میدیم ؟؟ از 8100 تومان به بالا..خنده داره نه ؟؟ ولی به پول سوئدی میشه 90 کرون به بالا. که همچین هم کم نیست.

بگذریم.

از روزگار دلم گرفته
از این تکرار دلم گرفته
دلم میخواد گریه کنم
بارون ببار دلم گرفته

دلم میخواد گریه کنم
گریه کنم گریه کنم


بهانه گریه می خوام
بهانه فریاد زدن
بیا تو باش ای مهربان
بهانه گریه من

دلم میخواد گریه کنم
گریه کنم گریه کنم

چمیدونم شبه زده به سرم..راستش دلم اصلا هم نگرفته..یه جوراییه
یه آتیشیه که هی روش آب میریزم. یه صدایی از عمق چاه میاد میگه چرا ساکتی.. میگه درد سکوت درمون نمیشه.. میگم از روزگار و این تکرار..زده ام. اینکه اعتراضی به گوش نمی رسه.به این همه آرامش معترضم..از آرامش متنفرم. آسون نشو.. اما وویرون هم نشو ای دربه در ...منو بگیر از همهمه..
میگم من باید یه موزیسین بشم..
من نقاشم
من شاعرم
من می نویسم
عکاسی ام روحم رو به پروز در میاره
اون سالهای کوچیکیم وقتی کتاب غرش طوفان الکساند دوما رو در باره انقلاب فرانسه می خوندم دلم میخواست آینده فیلم ساز بشم..کارگردان تا بتونم اون نوشته های محشر دوما رو به تصویر بکشم
تو همه ذهنم فضانوردی و پرتاب شدن به یه کره دیگه رویا بوده..
گریه نکی
گریه نکن
خاتون غم
گریز من
برای این در بدر بی سرزمین گریه نکن

ما خونه نداریم..هیچ حالیتون میشه شما ها ؟؟ نه نه
شما هرگز نمی فهمید بی خونگی یعنی چه
شما همه میخوایید در رید
همه می خوایید برید
نمی دونید به چه قیمتی
اگر من فقط بنویسم...اگر کسی فقط جرات بیان واقعیت های رو که بر سر یک مهاجر میاد رو به زبون بیاره..
و همه می خواند....
راستی چه آسونه یه کانال تلویزیون بزنی و هر روز بری پشت دوربین بگی مرگ بر آخوند مرگ بر جمهوری اسلامی بیاید متحد شیم

غریبه آی غریبه آی غریبه
من از عشق من از درد
تو با من آشنا شو
من از شعر من از شب
تو با من هم صدا شو
بگذریم.. دردی نسیت اینها وقعیات است

من خیلی چیز ها رو قبول ندارم..حتی این همه صدای اعتراض رو...همه اش پوچ و تو خالیست. این همه تظاهر به متمدن بودم..همه اش صدا و طبل تو خالی.هنگام عمل می ترکد..
این درد غربت نیست صدای مرا بلند کرده..اینها آرامشم در دنیا نست فریاد را بهانه کرده
خورشید خانوم چارقد مشکی نمی خواست
مثل شما با این سر و شکل و لباس.
کپه نور ما سبک تر از هواست
خورشید خانو رها تر از من و شماست..
خورشید خانوم رها تر از من و شماست

نمیدونم.. سخن ما همه یکسیت انگار ولی در نهایت سازهامون کوک نیست.. میدمنی 70000 تا ایرانی فقط تو سوئد زندگی میکنه ؟؟ ما ...
آره ما خونه نداریم..هرچقدر هم که پول داشته باشیم..درس خونده باشیم..هر چند بار هم رئییس شده باشیم..ما ها خونه نداریم..
حتی لذت بردن از این غرب.بعد از مدتی میشه یه عادت. یه عادت و یه ساختن..

نمیدونم
در عاقبت یه روز همه پرواز میکشیم...رو کاغذ های بی صدا ساز میکشیم.

بگذریم
بگذریم
فقط یادتون باشه قدر بدونید
قدر این روزها رو..

فهمیدن همچو ما سهل نیست..


گفتم تو چرا دور تر از خواب و سرابی... خواب و سرابی
گفتی که منم با تو ولیکن تو نقابی... اما تو نقابی
فریاد کشیدم تو کجایی... تو کجایی
گفتی که تنم کن تو مرا ...تا که بیابی
چون همسفر عشق شدی مرد سفر باش
هم منتظر حادثه هم فکر خطر باش هم فکر خطر باش

0 comments:

Post a Comment