17 February 2003





تقدیم به دوست عزیزم......تک دونه ای تو بهترین هام.. شیلی عزیزم.. که این روزها با هم فاصله ای بس تلخ گرفته ایم.....

از تمامی خوبی هایت.. جز یک سپاس مرا سخنی بیش نیست.
امیدوارم این مدت که قراره دور از هم مروری بر دلیل دوستیمون با هم بکنیم.. بتونم دور بودن از گرمای حرف های امید بخش تو رو تحمل کنم.

بی اغراق بگویم عزیزم

تو تنها و تنها و تنها یار من در تمامی این روزهای پر از فراز و نشیب مهاجرتم بودی
تو تنها شانه ای بودی که در نهایت بی امیدی سر بر آن گذاشتم و های های از بی انصافی دنیا گریستم
تو تنها هم پایه دونده من بودی... بر روی برگ های پاییزی..بر روی سفید سفید برف های زمستانی..در کنار دریاچه آبی آرزوهایمان..در کنار آفتاب سوزناک تابستان کسل کننده مان
تو تنها صدای زنگی بودی که شبها به هنگام غم گساری هایت به قلب من متصل بود...و تا آرامشت را نمی شنیدم خواب بر چشمانم نمی آمد
تو به یاد داری سفر هایمان با هم را
تو به یاد داری خنده های یمان برای تک بودنمان
تو به یاد داری پناه گاه بودنت آن شب که از حرارت عشق هم صدا فریاد می زدیم..

تو رو بی چون و چرا تا ابد دوست نگاه می دارم.
از برای من خود دانی ها مفهمومی همچو هیچ دارد
......................................

بگذار صباحی بی اندیشیم

اما من همان شب نیز جوابم را به تو گفتم..

در دوستی ما...علتی نیست...زیرا آن گاه جاودانه نیست


اما من و تو..



دوستیم
تا ابد
تا مرگ


0 comments:

Post a Comment