29 November 2004

:: کی مراقب دل ماست

یکی از دوستای ندیدم واسم نوشته براش عجیبه من اینقدر اهمیت می دم به دیگران و دل می سوزونم.
می گه ولی می ترسه که اون کسایی که بهشون محبت می کنم جوابم رو ندند
آخرش هم آرزو می کنه کسی دل نازک مهربون من رو نشکنه.

داشتم می خوندم و فکر می کردم این دوست ندیده که نهایت آشناییم باهاش ایمیل های یک سال اخیر هست و نوشتهای بلاگ و یه سری اس ام اس و یکی دو بار تلفنی حال احوال پرسی هست چطور تونسته این قضاوت رو در مورد من بکنه و یا به قولی من رو این گونه تفسیر کنه

دارم توی تکرار دایره های خودم و تو و او به این می اندیشم که معنی بی زاری از توضیح و کشمکش چیست.
تجربه دست شلاقین سنگینی بر این پشت من می زنه.
همه چیز از نو تکرار میشه. اینبار با نقش های تغییر یافته
ای داد از این دلی که رسوا شد و بر آتش افتاد


به هر سو که نگرم ... تار بینم از این پرده چشمانم... Posted by Hello


0 comments:

Post a Comment