25 April 2004

:: خاطره اي از ايران

خاطره اي از ايران

يه پسر خاله دارم تو ايران
که قدش بزنم به تخته نزديک ۲ متره
هيکل ماشالا سوتون !
من رو با يه دست ميگيرفت رو هوا ميچرخوند چنان ميکوبوند رو زمين انگار بر دشمنش پیروز شده !
از بچگي هميشه من بهش ميگفتم رويايي بلوف زن ! همش آرزوهاي گنده و خيالي داري که حتي يه قدم هم براش بر نميداري. همينطور هم شد. در طول اين سالها.
اون زمان که بچه بوديم من نيکو‌(۲ خواهر) و دختر خاله و پسرخاله هم (خواهر برادر‌) هر جا ميرفتيم با هم بوديم و در و ديوار رو ميجويديم از شدت شيطنت. يادم باشه روزي کمي از خاطراتش رو بنويسم.

داشتم ميگفتم اون زمان که هنوز ني ني بوديم ( هرچند هنوز بهمون ميگن ني ني !!‌) و مثلا ميشستيم واسه آينده آرزو ها و برنامه هامون رو ميگفتيم اين پسرخالم همش خيالاتي حرف ميزد.
هميشه ميگفت من ميخوام از ايران برم و ال بل. اون مال زماني هست که مهاجرت هنوز مد نشده بود / اوضاع ايران هنوز خوب بود / خاتمي نامي هم وجود نداشت ولي با اين حال نه بگير و ببندي بود و نه کسي به کار ملت گير ميداد ( اينم بحثي هست جاي خودش‌)
يادم نميره دقيقا يکي دو سال قبل از اومدن ما يه شبي خونه خاله جان من و دختر خاله و پسر خاله جمع شده بوديم تو تاريکی و حرف از زن و شووور مورد پسند آينده و کي کجا چي بکنه ميزديم.
دختر خاله جان معروف به زي زي که دوستان بلاگي ميشناسنشون حتما !!! اون موقع کلي با الانش فرق داشت. در حقيقت ميتونم بگم لعنتي عد همون سال هايي که زمان رشد فکري و تغيير تحولات شخصيتي ماها بود هممون از هم دور شديم و بهاي اون نا شناخته موندن روحيات امروزمون براي هم هست. هرچند که باز ما نهاييت صميميت و مهربوني و خوشگذروني رو با هم داريم همون چند هفته کوتاه که ۳ سال درميون همديگه رو ميبينيم.
چرا من هميشه جاده خاکي ميرم‌ ؟؟

آره اون شب دختر خالم ميگفت بجز با يه پیرمرد پولدار خرمايه عروسي نميکنم. چون دلم ميخواد طرف زودي بميره اگه هم نمرد خودم ميکشمش بعدش پولاش رو ميزنم به جيب و ميزنم به چاک ( خارج از ايران )
پسر خاله ميگفت من هرطور شده ايران نميمونم بايست برم آمريکا !‌ اونجا بهشت دنياست من فقط يو اس اي !!‌ واسه همين ميرم با پول بيزبون بابا يه رشته تخمي ( اسم اين رشته فعلا زبان فرانسه هست) هلک پلک تا بزنم بيرون ‌!‌
اين به اون نشون هنوز بعد اين ۶-۷ سال از اون حرف هنوز جاي خودشه داره هندل درس ميزنه !‌ ميخونه اما واسه تفريح !
و من يادمه اون شب هيچ حرفي از بيرون رفتن از ايران فکر و آرزوي مهاجرت و رويايي همچو اونا نزدم.
تنها گفتم من از پسري خوشم مياد که چشم آبي يا سبز باشه ! هاها اگه غير اين باشه نوچ !

يادمه تو دلم و نه بلند پیش خودم گفتم : ولي ميدونم من در آينده هر جا هم زندگي کنم کاري که ميکنم مسافرت به تمام گوشه کنار دنيا هست !‌ اينکه برم همه جا رو ببينم. دلم نميخواد تا آخر عمر يه جا باشم.
ولي خوب اين آرزو رو تو دلم گفتم ! ولي سر در نميارم گوشاي خدا واســــــــــــه چي اينقده دراز بود که ...

اوف بابا خواستم از پسرخالم تعريف کنم.
اين تابستون پارسال همه ماها ديگه پیشرفته شده بوديم !‌ جز سختي از ۳ کاف و حال و حول و دختر بازي پسر بازي با هم رد بدل نميکرديم. از شرايط و اوضاع ايران و دختراي اين روزه اونجا تا تجربيات شخصي !

حالا من مونده بودم با اينهمه تضادي که ميشنوم چطوري قضاوت کنم. نميدونم يا درکل اين فضاي ساده و بدون تنش ارتباطات بين دو جنس مخالف من و رفتارم رو متاثر بوده و يا اينکه من کلا هيچ چيزي رو سخت نميگيرم!!. ولي به گفته اونا من درک نميکنم چرا جوونا اين مدلي اند و اينکه چرا اينهمه دروغ و خنگولک بازي بين دختر پسرها رواج داره.

من با پسرخالم کلي بحث و حرف سر اينکه الان جريان چطورياست !
چه آدم هايي سر و گوششون باز شده. کيا سواد جنسي شون بالاتر رفته . چه طبقه اي از جامعه الان ارتباط آزاد سکس دارند بدون بند و بساط و و و.
به گفته اون ديگه فرقي نميکنه بچه سوسول پولدار ددي باشي و يا دختر شازده ملوس ! پايين يا بالا مطرح نيست. همه به فکر تخليه انرژي اند !!

از اينکه اون واسم از تجربه رفتاري و برخوردي دختر و پسرهاي همسنش ميگفت من فقط دهنم باز ميموند.
بعد ميگرفتم دفتر تلفنش و يا مبايلش رو چک کردم. يادمه از تعجب اينکه وآآآ چرا اينا همش اسم پسره و جوابش از خنده رو زمين افتاده بودم.
گفت نه بابا مگه ديوانه ام اسم دختر ها رو توي آدرس بوک مبايلم ذخيره کنم. هر دختري براي خودش يه اسم داره : مسلا مهديه ميشه مهدي . آيدا ميشه علي !‌ و ..
که اينطوري نه دخترايي که ميگيرند واسه چک ته توه ماجرا رو دربيارند چيزي بفهمند و هم اينکه..
خوب پسرخاله من هم بزرگ شده يه همچين فرهنگي هست. فرهنگ یکي کافي نيست !‌ فرهنگ دروغ ماديات دلشکوندن و در انتها هم : پوچي.

شاهدش خودش هست.
آدمي که من براش با تعجب و دهن باز از انواع سکس توضيح ميدادم و اون با اکراه ميگفت : چي يعني من برم *س يه دختر رو ليس بزنم ؟ واه واه !!!‌ و بعد از ارتباط داشتن با غل آدم ها از سکس تنها تو کردن !!!‌ رو بلد بود ؟ من چطوري ميتونيستم ناراحت باشم که چه خوب ماها به دور از هم بزرگ شديم و من در يه جامعه ديگه دوران آموزشم سپري شده !

وقتي ميشنيدم که دختر هاي ايراني وقتي با پسري غريبه و حالا ميگيم نه عشق آنچنانيشون سکس دارند از ترس و خجالتشون بلوزشون رو تا نيم تنه بالا نميزنند و بعدش چشماشون رو ميبندد که مبادا تن لخت طرف رو ببينند ِ
و يا وقتي پسرخالم رو ميديدم خونه نيومده سيل تلفن از انواع اقسام دخترهاست که بهش زده ميشه. !!
يه شب براي باور من به حرف هاش زد روي پخش تلفن رو من مکالمه دختر شاه پريون رو ميشنيدم.
اولندش صدا از ته چاه ميومد :
دختره : هَلــو.. لاب لاب. دارم از زير پتو حرف ميزنم ( بابا چله تابستونه ناسلامتي) چرا دير اومدي خونه ( به تو چه مگه شوورته ؟‌) کي منو ميبري فلان جا.
بماند درست يادم نمياد از بس که من از حرف هاي اين دختر خنديدم و از احمق بودنش به حال ... تاسف خوردم. جالب بود وسام اين پسرخالم با اينکه هيچ تلاشي براي ابراز علاقه و محبت نميکرد چون اين هم نمونه اي از خروار بود !‌ حتي تمام مدت مسخره اش ميکرد ولي چطوري اين دختر حاليش نميشد يکي داره سربه سرش ميگذاره و هيچ حرفيش رو نميبايست قبول کرد. (its so ironic that i say it so )!!

و بعد برام تعريف کرد که امروز دختر ها خيلي بيشتر به ظاهر و قيافه پسر اهميت ميدند تا برعکس. اينکه چون بر و بازو داره و قد قواره !!!‌ بيا ببين چه صفي براش ميکشند (‌ حالا من قسمت هاي خالي بندي رو به حساب نمي آرم‌)

چقدر حرف زدم. هنوز به نقطه مقابل اين فرد يعني خواهرش نرسيدم !‌
اينکه در جواب من که : آيا تو که خودت الان چندين سال هست با هر دختري بگي ارتباط داشتي و با خيلي ها هم ارتباط جنسي آيا قبول داري که خواهر خودت هم اين آزادي رو داشته باشه ‌؟
نميخواييد جواب رو بدونيد !
اينکه همين مادر و پدر ايشون که براشون اصلا ايرادي نداره پسر جونشون کي از خونه بره بيرون بياد با کي باشه ولي دختره ساعت ۱۰ شب خونه نباشه ... ( البته کو گوش شنواي جوونا نه ؟؟‌)

بازم صد رحمت به مادر پدر خودم... اونا اگه به من يه بار گفته باشند فلانجا نرو !‌ يه فلان موقع بيا !!‌ *** شده اگه يه بار همچين اشتباهي کردند !!

خوب من ديگه خسته شدم !‌ باقي ماجراها واسه آينده !

راستي شايد اين دخترخاله جان امسال تابستون بياد که اگه بياد واويـــــــــــــــلــــــــــا
سوئد رو خراب ميکنيم ميره پی کارش D:
يه راستي ديگه : پسر خاله جان هم التماس من به درگاه عاليه ميکرد ميام سوئد واسش يه سايتي چيزي راه بندازم از عکس هايي که ازش گرفتم بگيرم بندازم بلکه دختر هاي خارجکي دلشون بخواد !!‌ بياند ببرندش !‌ آخه هنوز عشق فرنگو لاتــــه تـــــــــه !

0 comments:

Post a Comment