06 April 2004

::Nostalgi

هرچقدر هم فکر ميکنم منطقي پيدا نميکنم که هنوز بعد از شش سال خواب مدرسه و دوران دبيرستان ايران رو ببينم... همون روزهايي که پاييزشون غم انگيز بود و بهارش پر از خاطره آب پاشي و کيک بازي هاي زنگ نماز‌!
شايد روزي علتي براي اين خواب ها يافتم. بخصوص وقتي دوران امتحان دادن خودم در اينچا ميرسه و من حتما در رويا با تمامي دوستانم قهقه اي از ته دل سر ميدم و ميگم :
من برگشتم...من براي هميشه به وطنم برگشتم..(عجيبه امروز مامانم هم صبح گفت همين خواب رو ديده و داره واسه مادرش و بقيه تعريف ميکنه که ما برگشتيم..)
اشکم در اومد باز وقتي عکس هاي بهاري سايت تهران ۲۴ رو از عيد ديدم و از ۱۳ بدر برگذار شده در ايران و پارک هاي هميشه شلوغ...
نميدونم لابد انصاف نيست من در اوج تمدن و صنعت بنشينم و روز ۱۳ بدرم ساعت ۸ شب بيام از دانشگاه خونه مامان و بابا رو سوار کنم ببرم دم نزديک ترين درياچه اطراف و اون سبزه زشت زردمبو رو ۷صد تا گره کور بزنم :) به کوري چشم همه فک فاميل که حالا گير ميدند به من !!

آره ديگه اينم از يه خاطره چون خيلي وقت بود يادي از نوستالوژي ها نکرده بودم ! ياد امير حسابدار بازنشسته افتادم که يه شب بهم ميگفت بابا تو چنان آه و اشک وطن و خاطره راه ميندازي آدم فکر ميکنه تازه دو سه ساله از اونجا اومدي..
خوب منم ميگم درسته من دوران جووني و حال و حولم داره در خونه جديد طي ميشه ِ ولي خوب وقتي ريشه هاي آدم زماني در خاک قوي کاشته بشه تا ابد از جاش بيرون کنده نميشه..اينم شده حکايت نهال نابالغ که نوجوونيش در سرزميني بگذشت که امروز تنها به چشم يک خاک به يغما رفته ازش ياد ميکنند...

اوف..دلم سبک شد...

راستي در انتها اضافه کنم من کمي تعريف از قصه جوونان مرفه نشين اين ايران زمين دارم و اينکه چرا اصولا ۸۰ درصد اونها که حتي با پول قلمبي پاپي مامي جون حاظر نيستند مهر اقامت ممالک ديگه رو داشته باشند خيلي اصرار در ادامه زندگي در ايراني دارند که از همه جهت با ايده آل هاشون مغاير هست...باشه سر فرصت..الان بايست رياضي بخونم !!‌ مــــــــــــــــــــــــــــامــــــــــــــــــــان :((

0 comments:

Post a Comment