23 June 2007

dunk people .:.


ساعت هفت صبح شد و پای ما به خونه رسید ! صلـــوات !! قرنی بود که اینقدر دیر بعد از جشنی خونه نیومده بودم

رفتیم حال کنیم افتضاح بار اومد !! وقتی هشت نفر آدم رو از گروه های مختلف،ملیت های مختلف و رده سنی مختلف توی یک صف بگذاری، نه تنها وارد حتی یک کلوب هم نمی تونند بشند بلکه تا آخر شبت رو بایست فاتحه بخونی و ببوسی بندازی سطل آشغال

اتفاقا اصلا عصبانی نیستم، اما باز هم یک بار دیگه برام یادآوری شد که چقدر از آدم های بی ظرفیت که بی اندازه و بدون کنترل الکل می نوشند بدم میاد چرا که گه می زنند به برنامه ها و شادی بقیه دوستاشون و یا همراهان

اومدیم این شب رو که به قول سوئدی ها بلند ترین روز سال است بیرون به جشن و رقص بگذرونیم، کارمون شد از یه کلوب به کلوب دیگه رفتن ! اون هم با انواع و اقصام روش ها ! آخرش هم به خاطر دروغ درمورد سن کم یکی ، همه رو از صف بهترین جایی که توی این شب باز بود بیرون کردند

بعد از ده سال بحث تصمیم به جشن خونگی گرفتیم ! نتیجه کلی توی ماشین نشستن و رسیدن به اون سر دنیا بود که تا اینجاش همه چی از دید من اوکی بود اما واسه خیلی ها اذیت کننده

اگر کسی نمی دونسته بگم که وقتی با کسی که همه دوران جوونی اش رو در روسیه بزرگ شده و همراه اونا آداب الکل نوشی رو یاد گرفته توی یک پارتی باشی، بایست بدونی که هرگز با اصرارش برای رفتن بالای شات بعدی توجه نکنی حتی اگه التماس هم بکنه. چون اون ها کلا سیستم بدنشون با الکل رشد کرده و اونقدر تجربه و عادت دارند که براثر نوشیدن تعداد زیادی شات خالی ودکا هیچ بلایی سرشون نمی یاد

حالا یک دختر باش و این کارها رو پا به پای اونا انجام بده !! نتیجه اش بالا آوردن در سرتاسر خونه میزبان، غش کردن و کولی بازی درآوردن، جیغ و فریاد کردن در حد مرگ به طوری که همسایه ها بیان توی بالکن، نتیجه اومدن پلیس دم خونه ! و بازهم بالا اوردن روی خود ! توی وان حمام نشستن و لرزیدن و گریه کردن !! و آخرش هم گــــــــه زدن به شب بقیه میشه

آره !! این بود جشن باحال شب وسط تابستون ما
آخرش هم من رفتم به زور و داد و هوار زیر بقل این دختر خانوم رو گرفتم تا بلند بشه و لباس بپوشه تا بتونند بغل اش کنند ببرند توی تخت بگذارند تا بخوابه ! والا هنوز ساعت هفت صبح میبود و ما اونجا علاف یک آدم بی مسئولیت می شدیم

پیف پیف

0 comments:

Post a Comment