29 September 2002

امروز هم باز آخر هفته ست.
چنان هفته گذشته به سرعت گذشت که سرم سوت میکشه!!
می خوام کمی از آزادی و نفس کشیدن بگم.
از لذتش.
مثلا از گرمی ای که تمام وجودت رو در بر میگیره
وقتی تو هوای سرد بین جنگل ها و دشت های نیمه سبز و زرد
میدوی
به سمت یه رهایی
رهایی که وصفی نداره
چرا شاید هم داره ! ولی شاید بهتره بین من و اون بمونه...

فعلا که احساس آزادی می کنم.
دیگه هیچ آرزوی بیشتری ندارم.

جز آزادی بیشتر.

هه هه
آخه همش نشد آزادی که بچه !!
یه خورده بیا پایین !!
میزنم پسه کلت حالت جا بیادا !!

به قول نیما پندار من خیلی حرف دارم جز این چیزا!! مثلا از سوئد !!
آخه سوئد هم آدمه که ازش بگم ؟؟

باشه میگم
به زودی !!
قول میدم

0 comments:

Post a Comment