27 September 2002

رنگم امشب آبی است. توی دفتر خاطرات شبونم هم با آبی مینویسم.ولی روحم قرمزه. شاده. خیلی سبک و خوشحاله. چقدر از داشتن این احساس خوشحالم.
خوب از تعجب دهنم وا مونده که چرا این هفته اینقدر زود زود زود با سرعت گذشت. تنها من نبودم که چنین فکری رو میکردم. هرکی اینروز باهاش صحبت میکردم همین حرف رو میزد. انگار این هفته عجیب بوده.!!انگار نه انگار همین جمعه پیش بودا که یه کار خیلی مفید انجام دادم و بینهایت ازش سود بردم. الان دیگه احساس راحتی دارم. تو باورم رسوب کردش تفکرم که تصمیمات گذشتم درست بود. میدونم که احساسم بهم دوروغ نمیگه و عقلم موقع لازم پیشم میاد. الان مطمئنم که همه آدمها اونجوری که من تصور میکنم MORAL تو زندگیشون اهمیت نداره. تنها زیر تابلوش زندگی میکنند و برای همین تو رویاهاشون status SPECIAL بودن رو برای خود میگذینند.
هر چی و هر کس. کی به کی هست و بس.....

میخواستم از یه جای cool که تازه امروز کفش کردم بگم ولی گوش دادن به آهنگ بلاگ ما مهره نیستیم و تند تند گذشتن عقربه های ساعت باز دلم رو به جایی سوق میده که شبهای مهتابی.
دلم میخواد شعری بگم. پس بزن بریم

ای دوست
در انزای شب اندوهمان را از من بپرس
که در کوچه عاشقان تا صحرگاه رقصیده ام
آنی تو آن کنایه مرموز که در نهضت عشق روان است
دانستنش ضرور . گفتنش محال.......تو آنی....تو

از ما بگذشت باید به ابر بیاموزیم تا از عطش گیاه نمیرد.
باید به قفل ها بسپاریم با بوسه ها گشوده شوند بی رخصت کلید

یک زمان در یک مکان با مرگ میعاد خواهم داشت
کاش آن زمان و آن مکان اینجا و اکنون بود

من با قلم, تو با قلم مو
من بر سپید سینه کاغذ
تو در دشت چرک "بوم"
من شخک می زنم تو رنگ رنگ رنگ

بر چفت مقبره ای پیر قفلی میان گره ها و قفل ها دیشب گشوده شد
هیهات!! بدبختی چه کسی آغاز گشته است!!

این روزها این گونه ام ببین
دستم چه کند پیش میرود انگار
هر شعر با کره ای را سروده ام
پایم چه خسته میکشدم گویی
کت بسته از خم هر راه رفته ام
تا زیر هرکجا


ای دوست
این روزها با هر که دوست میشوم احساس می کنم
انقدر دوست بوده ایم که دیگر وفت خیانت است.

حالا برو اینجا که بیشتر حال کنی!!

زت زیاد واسه امشب که خوش گذشت

0 comments:

Post a Comment