13 November 2002

وای که چقدر خواب خوبه !! امروز بعد 5-6 روز زود تشریف ام رو اوردم خونه و بعد غذا مثل بشکه افتادم تو تخت حالا بخواب کی نخواب... خستگیم زیاد فکر نکنم بر طرف شده باشه آخه 3 ساعت خواب که جبران این همه شب و روز بی خوابی رو نمی کنه. بر و بچه ها خبر دارن که چقدر این مدت درس و کار های فوق برنامه داشتم.
هرچند که از فضای ه ت ت پ @ دور نیستم. ولی این مدت احساس کردم دیگه تا زیر گلوم رسیده. خسته شدم از چرخیدن تو نت. این موضوع باعث دلزدگیم از درس میشه.
فرق من و امثال من که تو یه جامعه کاملا ماشینی که فقط باید به دنبال rutin ها رفت اینه که تو باید مثلا صبح به قطار ساعت 7=45 برسی و الا به سر کلاس کار و و و نیرسی. زندگی ماشینی. همه چیز باید سر وقت انجام بشه. نتیجه اش میشه درد بی درمون جامعه صتعتی !! سترس. حالا اگه از تیریپ های مثل من باشی که کاملا مخالف بدو زدن برای یه تیکه آهن قرهضه اتوبوس و قطار هستند باید به کل بی خیال سر وقت بودن شد.


والا یادم رفت چی میخواستم بگم !!

0 comments:

Post a Comment