13 November 2002

امشب یکی از بچه ها گفت بلاگ توت فرنگی دیگه خدافظی کرد. فکر میکنم اکثر بلاگسیت بنویس ها و بخون ها سر زده باشند اونجا.

من خیلی وقته میشناسمش. یکی دو بار هم بهش متلک پرونده بودم. اونی که از تو حرف های محسن میشد درک کرد فریادی بود از اشتباهات. آموخته هایی که گرون بودند. ارزش هایی که در حقیقت پوچ بودند. اوایل می گفتم این محسن این جا از یه سری کلمات رکیک اصتفاده می کننه که خون بی جنبه ها رو به جوش بیاره یا اینکه ملت فحش بدن و بی ظرفیتی خودشون رو اثبات کنند. خوب همین طور هم بود. هرچند همه میدونیم هر جا که بر خلاف جریان آب حرکت منی آخرش طوفانه. توت فرنگی هم حتما به خواننده های ساده اندیشش می خندیده که بازم به دنبال تکراری کردن حرف ها هستند. به دنبال فرار از واقعییت ها. شاید هم خوب بود اگه محسن اسمی از علت های درد این جامعه بر می آورد و همه مشکلات رو به گردن دختر و یا پسر نمی انداخت. در نظر من فرقی بین جنسییت نیست. این 2 مثل هم می مونند. آموزنده کارهای خوب و بدشون خودشونند. اینکه سعی کنیم مشکلات تفکرات عقیده ها و فرهنگ ها رو به گردن دیگری حال چه دولت و چه سیاست و چه دین و جامعه و چه فرنگ باشه بندازیم نتیجش غرق شدن بیش از اندازه تو اشتباهاتمون است. همین که تحمل شنیدن واقییات رو داشته باشیم و فکری برای اصلاهشون کافیه که از مخمصه های فراموشی علت اصلی زنده بودن و زندگی خلاص بشیم.

خدا کنه حرف های محسن و امثال اون تونسته باشه کمی رو همه اثر بزاره !! و نه فقط همه برای شنیدن یه قصه جنسی به خونش سر می زدند. وقت هنوز بسیار است. اونم بر میگرده حالا با اسم توت فرنگی یا شاه توت....

0 comments:

Post a Comment