24 November 2003

:: شب شده
دلم روی هوا معلقه. عصری یک ساعت خوابیدم و الان شب زنده داری میکنم...حاضرم شرط ببندم کسی به عمرش به اندازه من به دلایل مختلف شب تا صبح بیدار نمونده.. هاها از الان میدونم توی شرطم شکست میخورم.
به نظر میاد این ماه رمضون هم تموم شدش. یعنی من که نمیدونم..عموم عصر از ایران زنگ زده میگه هنوز روزه میگیرید..میگم با اجازه..میگه علی گالیله روئت نکرده ماه درخشان رو ؟؟ و من قاه قاه میخندم
برای خیلی ها تعجب آوره من اهل روزه گرفتن هستم..گاهی که خیلی بی پناه و خسته میشم نماز میخونم.. نمازی که فقط واسه من و خدام هست. وضو که میگریم خیلی موقع ها روی ناخون های دستم لاک زده هست..ولی برای من اینجوری لذتش بیشتره. هروقت آرایش دارم از روی این نماز میپرم ! خودم رو هم قانع میکنم که خدا که به دلا راست شدن من احتیاجی نداره..این واسه آرامش من هست. این دعا پناهیست در شب سرگردانی من.

این چند سالی که من در این خاک دوران نوجوونی و جوونیم رو بسر کردم.. به جز اینکه ورق به ورق تمامی باور هام رو اعم از فرهنگی و انسانی و خانوادگی پاره کردم.. هرچه اعتقاد دینی داشتم سوزوندم. همه چی رو از نو با دست خودم نوشتم.
همه چی رو.

شاید کار هرکسی نباشه....بچه ای که در یک محیط فرهنگی مذهبی بزرگ میشه..مدارسی که از بچگی از کلاس دبستان مجبور میکردند بچه 6/7 ساله رو که سوره به سوره قرآن رو از حفظ کنه.. وقتی که رفت راهنمایی با یکی دو تا دیگه مثل خودش در اون شرایط جفت میشه و گاهی اوقات با هم میرن نمازخونه مدرسه..ماه رضون ها همیشه برای ختم قرآن توی مدرسه میموندند و این دختر همیشه سر نماز جماعت مکبر خوش صدای پراعتماد به نفس هست...که مثل همیشه در جایگاهی مقام لیدر رو داره.
وقتی وارد دبیرستان میشه کم کم جو به سوی نرمال بودن پیش میره..هنوز در جایگاه قدرت قرار داره..بهتره همه چی رو با هم قاطی نکنم..ولی فقط یادمه دیگه برای رفتن به اردوی رامسر لازم نبود دروغکی و بدون وضو بری جلوی معلم تربیتی واستی و نماز با هرهر کرکر بخونی تا تو رو هم با خودشون ببرند به اونجاها که فقط مال اون بچه مخصوص ها و متفاوت ها بود

آره من از جمهوری اسلامی بیزارم.هرگز این جنایتی که در حق من و روح من کرد رو نمیبخشم.

چرا که وقتی اومدم توی این خاک که به اسم " جامعه آزاد " خونده میشه..و رفتم سر کلاس دین نشستم..دیدم یک مسیحی سوئدی از من درباره اسلام و تمام ادیان دیگه هزاران بار بهتر میدونه
که میدونه حتی چه قوانینی توی کتابی که مسلمون نام هاش ازش تقلید میکنن چه قوانین ضد انسانی داره
من از خودم هم بدم میاد وقتی با یه حرف ضد اسلام زودی روی کلی افکار و باور های مثبتم خط میکشم..چون اینطوری قصه من از نو نوشته شده که > هرآنچه از آبکش جمهوری اسلامی بیرون اومده باشه یک دورغ است و بس

اینطوری شد که همه چی رو به باد هوا سپردم و از نو سعی کردم یاد بگیرم و باز دینی برای خودم بنویسم
دینی که در اون نماز اجبار نیست.. روسری اجبار نیست..اسلامی که قرار نیست من رو به جهنم ببره با وجود همه دلا راست شدن هام..خدایی که حتی وقتی نمازم رو به فارسی میخونم :همیشه من به فارسی نماز میخونم از وقتی دوباره مسلمون شدم : و خدایی که حتی وقتی بدون روسری روبروش زانو میزنم و اشک میریزم..من رو به پناه خودش راه میده
دین من ..باور من و حتی قسمتی از همه این اعتقادات که در زیر ریشه فرهنگ جامعه و خانواده رشد کرده بود..از من یک شاکی ساخت

معترض و منتقد. که هرگز نتونست دیگه فقط ساکت بشینه
البته این کرکتر اعتراض و خروش از همون 6 سالگی در من وجود داشته و هرگز نگذاشته که در مقابل نامردی و ناحقی خفه خون بگیرم..شاید روزی از اون قصه ها هم گفتم..تنها میدونم این اعتماد بنفس زیاد رو مدیوون طرز باور و رفتار مادر و پدرم با خودم در بچگی میدونم. که امروزه به قول خودشون از من آدمی قلدر و زورگو و یک یاغی فردای جوونی ساختن.. ولی میدونم که روزی میشه همه فریاد های منو می ستایند چرا که میبینند در مقابل هیچ و هیچ سر تسلیم فرود نمیارم


چقدر بیراهه میرم. آخه وقتی میخواد حرف دلم روی زبونم بیاد انگار بعد از اینهمه ماه نوشتن ونوشتن حتی زره ای رو به ثبت نرسوندم
حرف از دین و ایمونم بود
از تغییر باور های من..در خیلی جهات
قسمتی از این باور ها با مهم ترین هدف خلقت انسان اجین شده بود..
که همانا هم آغوشی با معشوق است..
هرگز خودم هم باور ندارم من از یک دختر بچه که در باورهای دینی فرهنگی و خانوادگیش از بچگی به زور مکتوب کرده بودند بوی تن مرد مسموم کننده است.. به آن شیفته امروزی تبدیل شوم که هم آغوشی را حتی برای مرحم بودن زخم های تن او با جان و دل می پذیرم

فردی رو مدیوون این انتخاب جدید بودم..که انچنان شیفته حرف هایش شدم که هرآنچه گفت آموختم و در نهایت میبایست برای همه باور های نویی که از بودن با اون اموختم حقش رو میپرداختم.. که خوب دینم رو بهش ادا کردم.. امیدوارم فهمیده باشه که چرا...


راستش سخن از خدایم بود و من و دنیای پر ستاره
شبهای خوب این ماه که خیلی دلتنگ کرد منو
که من هرسال آرزویی داشتم و حتما خدایم مرا دوست میداشت که براورده نمودشان
امسال هم برای خودم و همه انها که در قلبم خانه ای دارند دعا کردم.
و آرزو میکنم هیچ کس..آری هیچ کس..حتی ثانیه ای بی خدا نماند


نماز و روزه هرکس خدا ,داره قبول

0 comments:

Post a Comment