19 January 2003

سلامی به گرمای این سوئد یخبندون

امشب فیلم دختری با کفشهای کتانی رو دیدم..خیلی وقت بود دنبالش بودم..بالاخره پیدا شد.. خیلی فیلم های ایران رو دیدم. اکثرا جلوی فیلم یا هر هر میکنم از مسخرگیش و یا تو دلم گریه از تلخی واقعیت هاش. این فیلم ولی برام جالب بود..از نوع سادگی حرف زدن پگاه آهنگرانی برای نقش دخترو اینکه با وجود سادگی خیلی هم زیرکانه و با تفکر به نتایج و عافبت ها پی میبره...
راستش من از روزی که سعی برای درک حق و حقوق انسانی خودم و سایر انسان ها کردم.. فهمیدم که چقدر باید مثل یه دیوار محکم بود برای اینکه بتونی برهمه این بی قانونی ها پیروز شد..هرچند همیشه پیروزی در کار نیست..
این حق رو تنها جامعه از تو نمیگیره.. تنها فرهنگ نیست که باید عوض شه..مشکل از پایین تر اینهاست..از خانواده هاست. از مادر . پدر. درسته.از همون ها که تصور میکنند برای بچه هاشون نقش یک حامی و هدایت کننده رو بازی میکنند اگر بخواند حلال تمام سختی ها و مشکلات سر راه اونه باشند.
تا به حال شده توجه کنید چند درصد این مامان بابا ها هشتند که همیشه فرقی بین جنس دختر و پسر بودن بچه هاشون نزارند ؟؟ این واقعیت نیست که اونها بیشتر به پسر ها این جرات جلو رفتن و خطر طلبی رو میدند و این حق انتخاب درست و غلط رو در اختیار پسرهاشون میزارند ولی زمانی که به دختر میرسه تمام تفکر مالکیت ها یادشون میاد..احساس نگهبانی و مواظبت کردن ها..بچه بودن و باز هم مالکیت ها ! راستش من خیلی الان خستم والا می خوام که رو این موضوع بیشتر صحبت کنم.


از این فارسی جوک و فارسی دیک استفاده میکنید _ من یه فال گرفتم ازش جالب بود



سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت
آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت
تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت
جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت



0 comments:

Post a Comment