09 September 2003

دلم چقدر گرفته
چـــــــــــــــــــــــــقدر گرفته
چقدر من امروزاز بعد از کلاسای صبح و نهار وپای اینترنت نشستم.. و اما همش تو بخش ایرانیش چرخ زدم
چقدر دلم گرفت وقتی نوشته های ساده و بیریای گذشته های آدم ها رو با چرخ و فلک بازی های بچگانه الان یه سری دیگه مقایسه کردم
الکی نیست که همه میدونیم شهر بلاگستون ایرانی رنگ و جنس و بوش نوعی دیگه بود

حالا منو سننه
دلم اصلا از چیزای دیگه گرفته
اینکه چرا من دیگه تازگی ها سردرد داشتن دیگه برام عادت شده
دیگه انواع رنگی ها و مزه ها قرص رو بالا انداختن لذت سوزناکی داره
که چرا امروز اینقدر دلم واسه خیلی چیزا سوخت
که امروز از در که اومدم تو..یه نامه دیدم رو زمین.. اسمش رو دیدم.. از یک .... یهو قلبم ایستاد.. یهو صحنه تکرار شد.. یهو من باز تنها بودم. یهو باز سر ظهر بود یهو نزدیک بود فریاد بزنم یهو ترسیدم یهو با لرز سریع بازش کردم..نه مثل اون بار که اول نیم ساعت هوار زدم و بعد بازش کردم..
وقتی باز شد... گفتم آه ... چه من ترسیدم

امروز دلم سوخت.. که چه زود بعضی آدم ها برای بعضی مهره های اصلی قصه زندگشیون چقدر بی شرمانه و به سرعت جایگزین پیدا میکنند.. هه هه.. ادامه این یکی بزار تو دلم بمونه..روزی به موقش...

دیگه امروز من اولین کلاس و سومین کلاس رو برای بار اول در سال تحصیلی جدید دودر کردم..چه کار زشتی مردم.. اولی چون که از خواب میمردم و نمیتونستم پاشم..چون شبش داشتم واسه یکی نامه مینوشتم.. سومی واسه اینکه اومده بودم خونه بعد دومی.. آش خورده بودم اونم از آش بدمزه و تنفر برانگیز رشته و کلم پوک شده بود و عوض کلاس درس پای نت نشستم..

باز هم آه.. کاش یه پیشی اینجا بود باهاش حرف میزدم دق و دلی هام روخالی میکردم..اونقدر که لوسم میکرد و نازم رو میخرید.. آخه اونقدر خوب میفهمید بغضم الکی نیست
چقدر هرسم میگیره من تا به حال یه بار هم یه نامه درست حسابی به خورشید ناز نزدم..هرچند از همون اوللا میشناختمش و میخوندمش و خیلی دوسش داشتم و چقدر همرنگ و همجنس ما حرف میزد..اما حتی ایران نشد ببینمش.. امروز آرشیو ساده دل دلی هاش رو باز میخوندم و براش برای اینهمه پیشرفتش و بزرگ شدنیش خوشال بودم

دیگه چی تو دلم گیر کرده ؟؟ احتمالا امشبه رو بیدارم..باید عوض همه وقت تلفی های روز درس بخونم.. کاش پیشی اینجا بود

کی براش نامه بنویسم

کی از یکی انتقام همه خورد کردن های دل نازکم رو بگیرم.. کی بگم آخ جون من چقدر خوشحالم ؟؟

کلی رانندگیم باحال شده.. هاها تند تند گاز میدم میرم اینور اونور.. بچه های دانشگاه همش بهم دیگه خبر میدند در مورد من و ماشینم که به اسم شخصه خودمه !! هه هه هیچ کدوم باورشون نمیشه ! هموشون هم میگن .. خوب معلومه دیگه باباش پولداره
منم قاه قاه میخندم میگم > هــــــــــــــآ ؟؟ چی گفتی.. نشینیدم

من بی شک خوشگل ترین.. جذاب ترین.. باحال و حول ترین..سکسی ترین و دل نازک ترین دختر رشته آی تی و ای ته دهاتی هستم ! میگی نه بیا دهن واز این پسرا و دختر ها رو نگاه کن وقتی من راه میرم.. هر روز با یه تیپ میرم و هر روز نوک دماغم رو براشون بالا تر میبرم !
هیهیهیهیهیه

آخیــــــــــــــــــــــــــش.. چقدر بلاگ نوشتنم راحت تر از گذشته ها شده.. یه جورایی همه جور بیان کردن احصاساتم بعد شروع آشنایی با یه آدم پر از چونه ! باز شده

بسه واسه امشب یعنی ؟؟ نمیدونم.. شاید امشب چند خط دفتر خاطره هم نوشتم.. فکر کنم بایست بنویسم. سنته.. اونم در این شب مهم..

امشب مطمئنم ماه تو آسمون مهتابیه.. قرص کامله.. اینو مطمئنم.

شب من جیگر باحال و تنها بخیر.

راستی

سالروز پنچمین سال مبارک.. وارد عدد زوج جذابی شده.. مواظب خودت باش هانی.. واسه آرزو هات کلی دعا کن.. که امسال سال پرش و موفقیتت خواهد بود.

آمین.

0 comments:

Post a Comment