12 September 2003

I am a Boundless

از خودم میپرسم آیا میترسم ؟؟
ولی میبنم که نه !

میبینم که هرگز نترسیدم
میبینم که هرگز نترسیدم
میبینم که هرگز نترسیدم
میبینم که هرگز نترسیدم
میبینم که هرگز نترسیدم
میبینم که هرگز نترسیدم
میبینم که هرگز نترسیدم
میبینم که هرگز نترسیدم
میبینم که هرگز نترسیدم
میبینم که هرگز نترسیدم
میبینم که هرگز نترسیدم
میبینم که هرگز نترسیدم
میبینم که هرگز نترسیدم
میبینم که هرگز نترسیدم
میبینم که هرگز نترسیدم
میبینم که هرگز نترسیدم
میبینم که هرگز نترسیدم
میبینم که هرگز نترسیدم
میبینم که هرگز نترسیدم
میبینم که هرگز نترسیدم
میبینم که هرگز نترسیدم

ولی چرا الان دارم میترسم ؟

نمیدونم..
شاید چون از ابتدا یک آجر کج چیده شده بود..
آجر صداقت من...

و یا شجاعت من...

و یا اسارت من...

خوب الان که دیگه آزادم..
امروز که دیگه از چنگال دیو سیاه قبلی آزادم..تنها کمی زخمی ام.. که اونم داره خوب میشه
فقط مونده کمی صبر..
ولی حیف که من خیلی عجولم..
همیشه همه میگن !

هی هی هی...
ولی این ظاهر قضیه ست.
...
انی وی..

شب بخیر دوست خوبم... پی جی جـــــــــــــــــــــــــــــــوون
* بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــوس

0 comments:

Post a Comment