04 October 2003

خوب یه حالی دارم به اوضاع و احوالم میدم
امروز زفتم برای کلاس سازم..معلمش رو دیدم و بله !
واسه اولین بار طرز درست گرفتش و حالت دست و گردن و انگشتا..
جانمی چه صدای نخراشیده ای ! لامسب چطوری باید از پس همسایه ها بر بیام من !

یه کلومآ قا جون ! نه اصلا خانو جون !

مام ویلون زن شدیم !
هـــــــــــــــــــــــــــــــورا ! به سلامتی من !


دیگه از هفته دیگه باید برم سر کار ؟! آخه بچه مگه مرض داری ! با اینهمه کتاب و درس که روسرت خراب شده ؟؟ کارت چیه نون و آب نداری ؟
راستش نمیشه ! میبایست پول در بیارم..حتی شده به قیمت جونم.. برنامه هام بسته به تلاش خودمه و بس !
ایشالا که جور میشه ! وقت واسه همه چی میارم :)) البته یکی هست از یه آسمونی همش منو تشویق میکنه.. دمش گرم..جیگرشو.. خودشم در تلاشه ..دو تایی با هم قول دادیم..هرچند من وفادارخوبی نیستم به خصوص به قول ها
حتی قول مامان بزرگم رو شکستم که گفت دیگه لب به شیریینی شوکولات نزن !

آخ آخ آخ

خوب منفی ها رو ولش !
دیگه چی بگم ؟ من حرف زیاد دارم ولی کی حوصله بحث جدی داره ننه جان ! فعلا که این آق مستر هکسی بد حال ما رو گرفته ! یعنی ازش دیگه حرسم میگیره ! الان 2 ماه هست منو سر کار مفصل گذاشته واسه تعویض فالب بلاگ ! مثلا کلی ازش خواهش که بابا بیا تا اول اکتبر اینو جور کن من برم توش زر بزنم ! انگار نه انگار ! وقت بلاگ نویسی داره کامنت هم میده ! در پیت من رو ولی چرا سامون نیمده ؟؟؟
میگم روم زیاده دیگه نه ؟

راستی حیوونی این شیده ! بابا چرا همه به این دختر گیر نیدن اینقده ! مگه چی مینویسه جز اینکه کار میکنه و شوهرش و دوست داره و غیره زالک ؟ الان یه 3 ماهی هم هست میخوام واسش میل بزنم که ؟ِِِِِ

اوکی دوکی
برم بخوابم.. امشب هم میخوام دعا کنم.. ولی امشب سپشییال واسه من و یه پیشی هست
واسه برنامه هامون..واسه آینده !
ایشالا که حالش خوبه ! اگه میشد یه کارت کش میرفتم بهش زنگ میزدما ...

شب لالا نی نی :*

0 comments:

Post a Comment