24 January 2004

::من از اول میدونستم دردمون مشترکه :)

وای وای وایــــــــــــــــــــــــــــی
وای وای وای
وای وای بازم وای !!!

یکی میدوتونه بگه چرا من وای ووی میکنم ؟؟

●(خداي تو ايستاده با خط کش مي‌گويد؛ تو اين طرف کلاس، تو آنطرف کلاس!)


چگونه دوستت دارم؟
دوري،‌من اينجايم تو اينجا نيستي، هر جا که باشي اينجا که نيستي. نمي‌بينمت، زيبايي وجودت چشمانم را نوازش نمي‌دهد. صدايت موسيقي‌ست، آرامش مطلق است، من اما آرامش نگاهت را مي‌خواهم. مي‌خواهم لباس ابريشم بپوشم، نگاه کني، بگويي زيبا شده‌ام. ريش بگذاري، بگويم زيبا شده‌ايي. نمي‌گويي اما، نمي‌گويم اما، بگويم هم باور نمي‌کني. اينجا که نيستي، نمي‌بينمت.
من اينجا پشت در خانه مانده‌ام، کليد ندارم. همسايه خانه نيست. هيچکس نيست. در برف سرد مي‌لرزم، تو آنجا روي اينترنت روزنامه مي‌خواني.... تو آنجا خوابيده‌يي، من اينجا ورزش مي‌کنم عرق مي‌ريزم، تو بيدار مي‌شوي من نمي‌گويم سلام، صبح بخير. من خسته خسته برمي‌گردم خانه، نمي‌گويي خسته نباشي ورزشکار! نيستي، نمي‌بيني.
سرما مي‌خوري، برايت سوپ نمي‌پزم. تب مي‌کني، دستم را روي پيشانيت نمي‌گذارم، دستم به پيشانيت نمي‌رسد. نوازشت نمي‌کنم... من اينجا غصه مي‌خورم، اشک مي‌ريزم، با سر انگشتانت اشکهايم را بر نمي‌داري. انگشتانت به اشکهايم نمي‌رسند. اشکهايم قطره قطره مي‌چکند روي زمين، گل مي‌شوند، حرام مي‌شوند. دوري، نيستم، نيستي.
پيشانيت را بوسيدم، اصلا نفهميدي. برويت لبخند زدم. نديدي. ديدي؟ چگونه دوستت دارم؟


همش میخوام به این دختره یه ایمیل بزنم بگم از وقتی قبل ایران رفتنت یه چیزایی مینوشتی گوشی دستم بود و بعد که اونجا بودی و نوشتی که برگشتی و میخوای فراموش کنی..و حالا مدتی هست عاشق وار مینویسی
بایست باهات اختلاط کنم// فعلا بوس واسه این متنت.

ادامه اینم بخونید :

فقط امروزه که يکي رو نمي‌بيني، ولي هر روز تو زندگيت هست. عاشقش مي‌شي ولي اصلا نه ديديش نه مي‌بينيش. همش هم تقصيره اين ياهو مسنجره با اون صورتکاي مسخره‌ش که همه رو شبيه به هم نشون مي‌ده.
همين ماهايي که نديده عاشق مي‌شيم و عاشق مي‌مونيم، فردا مي‌ريم تو کتاباي درسي و شعر و تاريخ.

0 comments:

Post a Comment