25 February 2008

.:.ما زنهای پیچیده در لفافه

گفتم حالا که دستم به نوشتن رفته باز رها نکنم. قسمتی از نوشته امشب عاقلانه رو اول بخونید

"...ما زنها در دوستی موجودات غریبی هستیم . وقتی رازی را با هم در میان می گذاریم مطمئن باشید که هیچ کدام از طرفین ، چه در میان گذارنده و چه شنونده ، به طور کامل از ماجرا خبر ندارد . شنونده چیز زیادی نمی داند چون گوینده نمی خواهد که او بداند و فقط قسمتهای جالب ماجرا و فاقد احساسات واقعی را با دوستش درمیان می گذارد تا رازی داشته باشند . میدانید این راز داشتن و دانستن آن خیلی چیز مهمی ست . آن را موجب صمیمیت می دانیم و از حس سنگینی باری که بر دوشمان است به طور پنهانی رنجی می بریم که لذت بخش است .
گوینده هم خود چیز زیاد مهمی از رازش نمی داند چون هم نیمی از احساساتش برایش ناشناخته است و هم ترجیح می دهد با گفتن آن به دیگری بار را سبک کرده باش
..."د


همیشه به عنوان یک زن تونستم حرف هام رو به گونه ای بزنم که شنوده ام چیزی رو بشنوه که مورد پسند من بوده است. خیلی وقت ها حتی برام سخت بوده که از احساس رقیق درون حتی برای صمیمی ترین دوست دختر تعریف کنم، که حتی اگر از عمیق ترین رازها هم خبر داشته باشد؛ باز هم دوست دارم که به چشم تحسین به من نگاه کند تا تاسف

وقتی با جنس مرد هم صحبت میشوم همیشه فراموش می کنم که شنونده ام چقدر ساده تر از من به ترکیبات جملات من گوش می دهد و بدون کشمکشی درکشان می کند. همین عامل رنگین شدن حرف ها و گاه متهم به پیچاندنشان در لفافه میشوم

این اتهام گران است چرا که هیچ زنی دوست ندارد دروغگو خطاب شود. گاهی تفکر پیچیده، نیمه دوم درک من از افکارم که هرگز از زبانم خارج نمیشود و همچنان در آسیاب مغزم در حال حلاجی است، همه و همه باعث ناگفته ها میشوند

اگرچه همه حرف های لیلا برای من صادق نیست، اما خوب میشود فهمید زنها چگونه با حرف ها و احساساتشان دور لفافه ها می پیشچند

0 comments:

Post a Comment