30 May 2003

من آمده ام.. واي واي من آمده ام.

عشق فرياد كنم ..من آمده ام كه ناز كن ياد كنم.

من آمده ام من آمده ام عشق فرياد كنم.

عشق فرياد كنم ..من آمده ام كه ناز كن ياد كنم.

من آمده ام وايـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــي !!! D:

****** ****** ******

۳۰ = ۳ / ۹۰

و چه سكون ثانيه كند گذشت و چه تلخ تر..

ولي اما همچو چشمكي بود.. حتي گذر باد...

و من همچنان در انتظارم.


۳۰

****** ****** ******

و امروز ۳۰ ماه مي بود ... !!

28 May 2003

سلام من امروز تصمیم گرفتم یک چیزمهمی رو بنویسم......


من هر وقت با هر کس حرف زدم که تو ایران بوده آرزوش بوده که بیاد خارج. ما که همگی خوبی های خارج رو می دونیم... و میدونیم تو ایران هم چقدر وضع سخته...چیزی که نمیدمنیم بدی ها و سختی های این ور هست...
باسه همین من میخوام یک کم ازش بگم هر چند که پدر و مادر و خواهرم اینجا تمام مشکلا رو حامی شدن که من یک وقت سختی احساس نکنم.....

ببینید خارج اون بهشت برونی که فکر میکنن بعضی ها نیست... اولین چیزی که یک نفر که تصمیم میگره بزنه بیرون باید بکنه اینکه چطوری خودش رو به یک کشور دیگه برسونه... وقطی که رسید تازه مشکل اقامت و زبون یاد گرفتن و کار میآد وسط... اگه شما فقط میدید که خارجی ها اینجا برای اقامت گرفتن و پول در آوردن تن به چه کارایی میدن.......
یارو تو کشور خودش مهندس بوده درس خونده زحمت کشیده همه این چیزا میشه پوچ... خیلی شانس بیاره باید تو یک پیتزایی وایسه زمین بشوره... دیگه یارو خیلی زرنگ باشه با خودش پول اورده باشه شاید یک سوپر کوچیک بتونه واز کنه.... بعد هر روز صبح 6 بره 10 شب بیاد خونه...
منم میدونم تو ایران هم آدما کار میکنن ولی اونجا لاقل تمام فشارهای دور اطراف رو ندارن....

حالا بزارین یک کم از جونترا که میان درس بخونن بگم... یک سری که از همون اولش احساس آزاد شدن بهشون دست میده میافتن تو خطای دیگه به جز درس آینه اونا که واویلا.....
آره اینجا هم درس حرف اول رو میزنه... شاید اینجا مثل ایران تو یک جمله سه بار آدماش بگن درس درس درس ولی خوداشون میدونن که آدم اینجا هم هیچ پخی بدون درس خوندن نمیشه......

تازه رسیدیم به اونا که میخوان درس بخونن.... اول که مشکله زبون جدید هست... هر چه قدر هم که یاد بگیری بازم بلد نیستی... حالا هم زمان که زبون یاد میگیری باید فیزیک شمی هم بخونی... اگه دیگران یک بار میخونن برای یاد گرفتن تو باید سه بار بخونی..... تازه هر چقدر هم که تو میخونی دیگران چشم دیدن پیشرفتت رو ندارن هی سره پات سنگ میندازن... براشون قابل قبول نیست که کسی بتونه زیاد و سریع رشد کنه... راهت رو که همینطوریش خیلی سخت هست رو ده برابر تا حد ممکن سخت میکنن که بلاخره تصلیم بشی... اگه پشتوانه خوبی نداشته باشی که خیلی خیلی زود ول میکنی....

و سرنوشت این جوانها... اونا که وسط راه ول کردن زندگی بهتر از شاب تا صبح کار کردن برای چوس مثقال پول نیست..... اونایی که موفق شدن درس بخونن تازه باید با مشکله خارجی بودن در محل کار و جلو گیری از رشدشون مواجح میشن....

در کنار همه اینها دلتنگیها برای وطن فامیلا و احساس گرمی را کنار خود داشتن هست... که خیلی سخت تر از اونی هست که آدم اولش فکر میکنه....


خلاصه من هم مشکلات ایران رو میدونم و هم خوبیهای خارج اینا رو هم که شما هم میدونستین باسه همین گفتم چیزایی بنویسم که نمیدونستید یا می دونستید ولی چشاتون رو روش بسته بودن...

آخرش هم بگم البته خیلی آدم هایی هستن که موفق میشن راهت زندگی میکنن ... ولی اگه تعداد اونا خیلی زیاده نمیدونم... خلاصه خارج اون بهشت برونی که فکر میکنین نیست... پر از خوبی هست ولی بدیهاش رو هم ببینید!!!!!


از طرف عالیجناب نیکو

25 May 2003

* پیغام اضطراری *

می خوام این شعر رو تقدیم برای دو نفر از مهم ترین آدم های زندگی ایم بگذارم اینجا .... که دیدم غم تو چهره اونا من رو ....
آرزو دارم یه روز همه ما آدم ها بتونیم از ته دل به این دنیا و سرنوشتش برای ما بخندیم...

ولی در حقیقت به در میگم که دیوار بشنوه...
خودم نیز هم درم هم دیوار..

من منتقد هستم..

اینجا هم کلیپ موزیکش از سایت نغمه..آهنگ معین هست.

لای لای لای ....آ لای لای لای لای
لای لای لای ....آ لای لای لای لای

مخور غم گذشته, گذشته ها گذشته
هرگز به غصه خوردن, گذشته بر نگشته

به فکر آینده باش, دلشاد و سرزنده باش
به انتضار طلعت, خورشید تابنده باش

عمر کمه صفا کن, رنج و غم رو رها کن
اگه نباشه دریا, به قطره اکتفا کن

عمر کمه صفا کن, گذشته رو رها کن
اگه نباشه دریا, به قطره اکتفا کن

لای لای لای ....آ لای لای لای لای
لای لای لای ....آ لای لای لای لای

قسمت تو همین بوده که بر سرت گذشته
نکن گلایه از فلک, این کار سرنوشته

عمر کمه صفا کن, رنج و غم رو رها کن
اگه نباشه دریا, به قطره اکتفا کن

زندگی شوق من غمگینش مکن
....

عمر گران می گذرد, خواهی نخواهی
سعی بر آن کن نرود رو به تباهی

مطلب دل را طلب از سوی خدا کن
زان که بود رحمت او لایتناهی


عمر کمه صفا کن رنج و غم رو رها کن
اگه نباشه دریا, به قطره اکتفا کن

عمر کمه صفا کن, گذشته رو رها کن
اگه نباشه دریا به قطره اکتفا کن



22 May 2003

سلامممممممممممممممممممم خوبید؟ خوشید؟؟ ایشالا....
یک کم سرم شلوغ بوده وقت نشده بنویسم.....

حالا می خوام چند تا چیز خل بازی براتون تعریف کنم یک کم بخندید....
شاید بدونید اگه نمیدونین حالا بدونین که سوئد یک خروار رادیو ریخته.... خیلی هم اینا چرت و پرت میگن.... ولی این دفعه دیگه آخرش بود
یارو مجری می گه زنگ بزنید بگین چه جوری می خواین بمیرید!!!!!!!!!!! بعد مردم فوری حرف یارو تموم نشده شروع میکنن .... وای فقط باید میشنویدید چی چی میگفتن اینا هاهاهاها یکی میگفت من از طبقه 12 میخوام بپرم اون یکی میگفت از هواپیما هاهاها مردم دیوانه بیکارپشت سر هم زنگ میزدن از این چرت وپرتا میگفتن......همون که گفتم آخرش بود.......

حالا یک چیز دگه ... چند روز پیش هم یک اتفاق دیگه افتاد تریف کنم... چند تا از دوستام امتحان ریاضی 2 داشتن امتحان نهایی... منم تا ریاضی 4 خوندم.... خلاصه این کله سیاها اینجارو هم مثل ایران کردن... یکی از دوستاشون امتحان رو از یک معامه خریده بود آورد داد ما حل کردیم بعد برد امتحان داد.... دو سه تا از دوستام ایطوری دادن...
از غضا ما یکی از فامیلامون هم فرداش همون امتحان رو داشت... من با مدرسه رفته بودیم تاتر دیر اومدم خونه.. خلاصه ساعت 12 شب فاکس میفرستن تمام سوالا رو باسه من تا 1 همه رو از نو حل می کنم میخوام فاکس پس بزنم نمیشه... شبونه ساعت 30 1 با ماشین میان جواب ها رو می برن....ببینین مردم برای نمره بچشون چی کارا که نمیکنن....... منه بدبخت هم امتحانی که حتی خودم هم ندارم رو سه بار همش رو حل میکنم بدبختی رو میبینین.......

تازه چند وقط پیش که یک امتحان نهایی رو توی ایترنت گذاشته بودن که تمام سوئد تمام جوابا رو روز امتحان داشتن.... ولی حالا این یکی دیگه لو رفت همه قرار شد امتحان رو از نو بدن... ماهر شدندیگه میگم خوب ما هم عمری تغلب کردیم و میکنیم بد جور میچسبه... شما چی تقلب با کلاس کردین؟؟؟؟!!

خوب دیگه کف کردم بسه... فعلا خوآ فظ


از طرف عالیجناب نیکو

18 May 2003

سام اولا یک چیزی بگم... بابا مگه من اومدم کلاس ادبیات که اینقذر از من ایراد میگیرید... میفهممم اگه آرزوی بزرگ زندگیتون دبیر بودن بوده !!!!! حالا که به اونم نرسیدید ای ول اشکال املایی منو زیر چشمی رد کنین.....

خوب... یک چیز من میخوام بگم بدش ازتون جواب میخوام.....
تو این چند وقتی که من سوئد بودم کلی ایرانی دیدم شاید بدونین اینجا ایرانی ریخته.... یک بحثی که من با یکی در میونشون داشتم راجب شاه بوده !
والا خیلی ایرانی ها انجا جونشون برای شاه میره.... عکس از شاه و فرح دارن... تا بحث سیاسی میشه زود راجب به زمان زیبا و خوب زمان شاه میگن.... حالا اینا یک سری هم سن منن ها ولی بازم قد قد میکنن....
وقتی من میگم بابا اگه شاه ایقدر خوب بوده پس چرا این همه آدم انقلاب کردن صد جور جواب خر بودن مگه نمیبینی الان وضع چطوره میآد....

حالا اینا رو که میدونم ایرانیهای خارج چی چی بلغور میکنن.. ولی اینا که تو ایرانن هم شاه و مسخره بازیهاش رو می خوان؟ واقعا میخواین اون ولیعهد که این همه سال نشسته خورده خوابیده بیآد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!

این یک موضوع بود میخواستم بپرسم بدش هم دیگه چندتای هست باره بدی...
فعلا جونم در رفت فارسی بنویسم

ببینم دبیر wanna be عزیزمان این دفعه چند تا غلت میگرن
فعلا.......

17 May 2003

سام حال و احوال؟

یک خبره نو دارم.... بنده که دارم مینویسم عالیجناب منتقد عزیز شما نیستم! بنده یک نفر جدیدم که اومدم فعلا جاش... از بلاگ و این حرفا هم همچین حالیم نیست.
پس از این به بعد خودتون رو موعرفی کنین قبل از نتق کردن.

لابد میگین من کیم... من عالیجناب نیکو هستم. خواهر منتقد. آبجیم مثل اینکه عکس از من گذاشته بود....

وای ی ی ی ی ی زایدم چه فارسی نوشتن سخته.اه اه اه.... من برم می خوام برم بیرون حال کنم... باره دیگه زیاد مینویسم.... فلا...

16 May 2003

سلام

اينجا رو كليك كنيد

من يك برنامه نوشتم كه ميتونه حافظه شما رو بخونه..
بعد از انجامش حق الزحمه ام رو به حسابم بريزيد...

تنكس
اوپسن...

انگار نويسندش اسمش رو زيرش نوشته.. هاها
شما سانسورش بگيريد :﴾﴾



Please Stand Upp

14 May 2003

قبونتون که ما رو سرحال دوسسسسسسسسسسسسسسسسس دارید.
چشم.
میگم این بهار بد چیزی نیستا.. آدمها بیشتر به خودشون میاند. آدم ها هواسشون جمع میشه به اون چه ارزش داره بها بزارند و بقیه رو ول معطل کنند.
بهار خوبه چون هنوز منتظر تابستون هستیم... چون اگه تابستون بیاد زودی بعدش قراره پاییز بیاد...اینجا که پاییز نداره و یه هو میشه زمستون... هاهاهاها ریدم با این همه شوقم.

بهتره خاطره بگم به جای از حال گفتن.

آقا چرا آدم همش میگه نه بابا ؟؟؟ میشه یکی برام توضیح بده.. بابای منم میگه نه بابا !!
کلی هم میخندیم.


ما ایران بودیم... بچگی بیشتر با بر و بچه های طرف مادری حال میکردیم. بماند که واسه اکثر خانواده های ایرانی اینجوریه.. مادر یه جوری دومینانت داره که باعث میشه بر بچ هم بیشتر به این سو گرایش پیدا کنند.
حالا مقدمه رو بیخیال. داشتم از این بچگی میگفتم یاد خاطراتم با دختر خاله و پسر خاله هام افتادم. یک سری عکس مشتی میزارم ازشون اینجا. خیلی دلم براشون تنگ شده. یه زمانی هممون کنار هم زندگی میکردیم. با هم بزرگ شدیم.. با هم جشن تولد میگرفتیم و آب بازی میکردیم و 13 بدر میرفتیم...

خوب الان خیلی از اون دوران دوره... الان سال هاست هر کدوممون تو یه سر دنیا افتادیم.. از ایران تا امریکا.. از آلمان تا سوئد .. از ایتالیا تا اقیانوس...
خوب بریم سراغ اصل مطلب.


اول یک عکس هست که خیلی دوستش دارم. این مال یه بهار هست خییییییییییییییییییییلی سال پیش. زمستون سفر کرده بود و بار و بندیلش رو جمع کرده بود. همه جا داشت گرم میشد. آخرین برف ها در حال آب شدن.
من و خواهرم و پسر عمه ام همراه بابای بابام رفته بودیم کمی تو کوچه های دم خونه آخذین برف باری ها رو انجام بدیم.... و آخرین آدم برفیمون رو درست کنیم.
هنوز که هنوزه اون صحنه عکس گرفنت یادمه...
خدا بابابزرگم رو بیامرزه. خیلی زود فوت کرد. الکی خودش رو مریض کرد.. اونم از غصه پسر اسیرش...

منتقد وقتی خیلی گوچولو بود... من اون بلوز سفید هستم

اینجا تولد خواهرم هست..من هم 10 سال اینطور ها هستم.. اگه گفتی من کدوم ام


اینجام نمیدونم کدوم سال بوده ولی تابستونه و ما هم تو پارک همیشه جاودان ملت..اونی هم که بالا درخته مسلمه کی هست



این هم یک سلا عید هست که خاله خان جان از آلمان با دخملشون تشریف اورده بودند ایران.. ما هم سر سفره صبحانه در حال نوتلاااااا خوردن.. دک دهن همه شوکلاتی.. من بلوز زرده هستم


در یکی از همون سالها خیلی باحال ورداشتیم پسر عموم رو که همسن خواهرم بود وحیوونی هیچ کی رو نداشت باهاش بازی کنه واسه همین همیشه میومد با ما بازی منه روسری و پیرهن تنش کردیم و عروسش کردیم فرستادیمش پیش باباش


همون سال یحتملا.. در حیاط خونه مادر بزرگ در حال آب بازی


ما 4 جنگجو از بچگی با هم بزرگ شدیم.. من و خواهرم..دختر خاله و پسر خالم که با هم خواهر برادرند


من نمیفهمم من که از بچگی علاقه دکتری داشتم چرا سر از تکنیک در آوردم ؟؟ !!!


تو رو جون من بچه از کودکی تخصص میمونی درختی خوبی داشته.. مامانش حض کنه !!!


این دیگه واقعا تعریف نداره.. هولووووو بپر تو گلوووووووو


این خاخور ما ها از کودکی در بست جان بر کف که نبود هیچ..ما میخواستیم بیوفتیمتو چاه هم میگفت من هم میخوام بیفتم تو چاه.. این هم نمونه بارزش.. این دوچرخه اولین 2خرچ بود..که اونموقع فاصله پام با رکابش هزار متر بود..ئلی به زور دوپایه کمکی من سوارش میشدم و کلی حال میکردم.. شجاع میگند من رو میگند


این هم نمونه دیگری از هنر های دیوار بالا رفتن و دست به کمر زدن ما..شووورم بترسه ازم حسابی


بفرمایید.. عرض نکردم خدمتتون...


اینم باغ بابزرگم هست..بابای مامانم..که هنوز زندست..خدا واسه ما نگرش داره آخه خیلی مهربونه..


اینم اثبات علاقه وافر من به گل رز..اونم از نوع تیغ دارش.. اون سال ها منار خونمون کلی گل رز بود با تیغ های خطر ناک..منم خودم رو میچپوندم پشت همه گل و برگ هاش تا بیشتر بوشون کنم..

13 May 2003

حوصله ندارم
چه آهنگی دارم گوش میدم ؟؟
هایده
شما هم گوش کنید

11 May 2003

پول مالیات پرداخت شده در ازای استفاده برای آموزش و تحصیلات برای بچه های خارجی و مسلمون برای جداسازی.. کتک زدن..شستشوی مغزی و دور نگاه داشتن از اجتماع در مدارس اسلامی و عربی در سوئد مورد سواستفاده قرار میگیرد.

دانش آموز ها از داشتن ارتباط با جامعه " واقعی " در سوئد محروم میشوند. قوانین حاکم بر این مدارس که برگرفته از !!! دین اسلام !!! هست باعث میشه که اون ها به دلخواه خود تصمیم به اجرای قوانین بکنند.
دستوراتی که مغایرت کامل با برنامه های اداره کل آوزش مدارس دارد.

خیلی در این مورد حرف میشه زد. من یکی نمیتونم.. چون با گفتن هر کلامش اعصابم بیشتر خط خطی میشه که چرا دیگه اینجا..
در این دکومنت که به دو طریق با دوربین علنی ودیگری به صورت دوربین مخفی تهیه شده..چند نفر به سرکشی به تعدا زیادی مدارس اسلامی و شخصی در سوئد میرند و برای به ظاهر بچه های خودشون اطلاعات جمع میکنند.
دنیای بسته ای که در این فیلم لو و آشکار میشه عرق شرم رو بر روی پیشونی ما که نام مسلمون بر رومون مهرخورده شده میشونه. مایی که از کشور هایی با دیگر باورها میاییم.

تو این فیلم نشون میده که حرف والدین و معلمین و مدیران مدرسه حرف اول رو میزنه و نه نیاز ها و حق و حقوق بچه ها. شاید اگر در ایران چند سال پیش این حرف ها رو میشنیدم.. برام اونقدر عجیب نبود که امروز که دهنم باز بمونه از شنیدن اینکه معلم اجازه تنبیه بدنی شاگرد رو داره.. و یا در مدرسه به شاگرد ها اجازه خوندن درسی درو مورد سایر ادیان جز اسلام داده نمیشه..

انگار من خیلی خوب نیستم برای گفتن و نوشتن به خصوص وقتی موضوعی مغزم رو فشار میده.. آخه الان هزاران کلمه میچرخه تو ذهنم که نمیتونم به راحتی بگم.
کدوم آدم هایی هستند که هنوز نمیتونند باور کنند با بستن راه ها با بستن درها برای خواندن و دیدن و شنیدن و تجربه هیچ روش دیگری برای آموزش وجود نداره
بی علت نیست که هنوز قتل های ناموسی اتفاق میوفته وقتی پسر و دختر رو از بچگی با این باور بزرگ میکنی که پسر در سر کلاس ردیف جلو بشینه..به دختری دست نزنه باهاش بازی نکنه.. دختر حرفی از احساسش نزنه..بدنش رو در هزاران لایه ملحفه پنهان کنه و ......

وقتی میبینی هنوز اجازه میدند دختر رو ختنه کنند تا مانع بروز احساسات جنسی اش در آینه دشند...تنها برای اینکه بتونند اون رو در اوجا که لازم هست کنترل کنند.

صدای داد من مثلا خیلی ها هست و اما نیست.

در این برنامه رفتار متضاد مدیران و معلمان مدارس آشکارا میشه و اینکه اون ها در مقابل دولت و دوربین همانند قانون حرف میزنند و در عمل هنوز بر طبق قواننین وحشیانه خود عمل میکنند.
این مدراس که به اصطلاح از اون ها به نام مدارس خصوصی نام برده میشه ! که اتفاقا شباهتی به اون نوع خصوصی که ما در ایران باهاش آشنا بودیم نداره ! بیشتر برای مسلمان ها و یا اعراب برگزار میشه
کادر مدرسه خارجیانی هستند که به زبان سوئدی تسلط دارند و کمی تحصیلات ! و معلم های بدون مدرک و اجازه لازم برای آموزش..بلکه اون ها همون از جامعه رونده شده های گذشته هستند که حالا جایی برای ابراز عقاید فاسدشون پیدا میکنند.

جقدر به کثافت میکشند این دنیای آزاد بچگی رو وقتی اونها رو مجبور میکنند از کودکی فرقی بین خود و سایر ادمها با ظاهری متفاوت..با دین متفاوت و یا عقایدی خاص ببینند.

مرتیکه مدیر یکی از مدارس علنا میگفت ما هیچ نیاز نیست خودمون رو 100 % به این جامعه و قواننین سوئد ی مبدل کنیم.. یکی نیست بگه بیشعور تو حتی شده به این فکر کنی پس چرا اینجا رو جامعه دمکرات و فضای آزاد برای باور های شخصی نام گذاشتند.. یا تو هنوز برای اون خوک دونی تو مملکت سرکوفت شده خودت خوبی که حتی به قول حسین درخشان به خصوصی ترین سوراخ زندگیت همچون اتاق خوابت دخالت میکنند.

ببینید شمای خواننده میدونم هیچ از حرف های متوجه نمیشید.. شاید اون دوستان که در سوئد زندگی میکنند من رو واضح تر بفهمند. من تنها میگم.. چرا بجای اینکه تک تک اون آدم هایی که ادعای دونستن و فهمیدن میکنند سعی نکنند به اونها که نمیفهمد حالی کنند...

چند روز پیش به دوستی در سوئد گفتم..این جامعه آدم های متفاوت رو مجبور به سرکوب میکنه..برای اونی که بیشتر از سایرین میخواد محدودیت قائل میشه و برای روح امسال من جای خفه ای است..هنوز هم سر حرفم هستم..منظور من از قوانین دمکراتی این جامعه نبود..بلکه امکان پرواز برای روح آدم هاست..که بعدا در موردش صحبت میکنم.. ولی این رو میدونم که حداقل این سوئد هست که به خاطر اینهمه اعتقادی که به انواع دمکراتی داره و این اجازه هاشون باعث شده که چنین آدم هایی بتونند در چنین مدارس فاسدی ابراز وجود بکنند.


تورو خدا اوضاع همین مملکت خودمون رو ببین.. الان شاخه میزنم به ایران ...چون ایران هم جزئی از این جامع های نکبت بار هست..
با این گوسفند هاش که هر روز بد تر از دیروز دارند خون مردم رو تو شیشه میکنند.. ترس رو به جون تک تک جوون ها میندازند... وادار به سانسور و خود خفگی میکنند...
نتیجه اش چی مشه __ ولی سوال من از اون هایی که میفهمند اینه..

شما که میفهمی چرا خفه خون میگیری ؟؟

دستگیر میکنند ؟؟ تهدید میکنند ؟ دیگه چه غلطی میکنند..

تو این یک و نیم سال که با محیط اکثرا جوون و بلاگ نویس ایرانی آشنا بودم.. تا با امروز صدها نفر رو دیدم و خوندم که به خاطر ترس از جون و اسم و زندگی شون دست از فریاد برداشتند..
اسم ببرم ؟ نه اینکه هیچ کس نمیبینه !! ولی با این حال به جرات میتونم بگم خیلی از اینها هم که میبینند بز اند آره بزززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززز

چرا مثلا دختری که با نام خورشید, خورشید شجاعت و صراحت در بیانش تو همه محفل های این جامعه مجازی شنیده میشه..باید از ترس از آینده اش...به علت اعتماد نداشتن به آدم ها و این دنیای مالیخولیایی ایران دست از حرف برداره.. نمونه دیگرش زیاد هست... من نیازی به تکرار نمیبینم..
خورشید دیگه نمینویسه..پرستو داد از خاموشی میزنه..کاپوچینو دیکه انتشار پیدا نمیکنه چون اعضاش از اینکه الان همه میشناسنشون میترسند...چون سینا هنوز در زندان هست و چون هیس هزار روز پیش تهدید به خفقان شد...
و هزار چرای دیگه..
نه خورشید و نه بچه های کاپوچینو و نه سینا و و نه هیچ کس دیگه لازمه برای من علت کارش رو توضیح بده..و نه خصوصی برای من این اتفاقات رو تعریف کرده...
نه لازم هست ما هر روز به حسین درخشان فحش جد و آباد بدیم که چرا خارج از میدون نشستی و فریاد شجاع باش سر میدی..

نه لازمه ما بخونیم و افسوس بخوریم...

نه من میتونم حرفم رو مرتب و بدون به این شاخه و اون ریشه پریدن بنوسم..

من فقط میخوام بگم... گرگ زاده را هرگز نتوان سگ خانگی کرد..

من شرمنده اونایی که منظورم رو نمیفهمند.. بگم که ...اید ؟؟
منا رفیقم ما تو سوئد منو یه بار دیده و باهام از جلو حرف زده... هاها هاها فکر کنم اون میدونه وقتی من حساس میشم رو بعضی باور ها چطوری بحث میکنم.. مگه نه منا بلا.. با اون آهنگ باحال .. وای که کلی با نیکی خندیدیم از دستش..


درضمن..توروخدا کسی نیاد اینجا برام روزه بخونه فلانی کام دوون و آروم باش و هرس نخور.. چون من به هیچ وجه این کار رو نمیکنم. من یه چشمک تحویلتون میدم و بس..
آسمانی ها دانند ارتباط ما را و آن چشمک ساده !!!


وسلام..
غر غر تمام
شب بخیر

جلل خالق



ببینا حالا !
ای دااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااد
ای بیداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااد

باز هم بگید چرا از اسلام متنفریم

باز هم بگید چرا دین برای همه تابو شده

باز هم بگید چرا تمام دین های دیگر از اسلام متنفرند

باز هم بگید چرا این همه تروریست بوجود میاد

وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای که متنفرم از این همه حماقت انسان ها !این آدم های دین زده این آدم های اسلام شناس

داد من از بیشتر از همیشه از این دیدن گزارش مخصوص که کانال رسمی سوئد پخش کرده در مورد تحقیقش در مدارش اسلامی موجود در سوئد

وای وای وای
دارم فعلا جوش میارم

حتما میام مینویسم
حتما

10 May 2003

چند شب پیش فیلی در مورد رابی دیدم که نظراتم نسبت بهش رو تکمیل کرد.
پسری که زمان بچگی ما; دخترهای تهرونی و دبیرستانی و راهنمایی شلوار های سبز یشمی و سرمیه ایشون رو با اسم Take That و یا دو تا T بر روی همدیگه . پاره میکردند با چاقو و قیچی و یا با خودکار اسمشون رو هک میکردند بر سر تا سر لباس هاشون..

دنیای بسیار پوچی رو در مقابل خودشون میدیدند و می بینند.

میام بقیه داستان رو تعریف میکنم بعدا.

: He is only a child


Artist: Robbie Williams
Album: Escapology
Song: Feel










Come and hold my hand
I wanna contact the living
Not sure I understand
This rope I've been given
I sit and talk to God
And he just laughs at my plans
My head speaks a language
I don't understand

I just wanna feel
Real love fill the home that I live in
Cos I got too much life
Running thru my veins
Going to waste
I don't wanna die
But I ain't keen on living either
Before I fall in love
I'm preparing to leave her

Scare myself to dead
That's why I keep on running
Before I roll eye
I can see myself coming
I just wanna feel
Real love fill the home that I live in
Cos I got too much life
Running thru my veins
Going to waste
And I need to feel
Real love and the love ever after
I can not get enough

I just wanna feel
Real love fill the home that I live in
I got too much love
Running thru my veins
To go to waste

I just wanna feel
Real love and the love ever after
There's a hole in my soul
You can see it in my face
It's a real big place

Come and hold my hand
I wanna contact the living
Not sure I understand
This rope I've been given
Not sure I understand
Not sure I understand
Not sure I understand
Not sure I understand

08 May 2003

Tomorrow night :
everythings about my other favourite

Robbie Williams

06 May 2003

اون روز كه جرات كردي بي هيچ بهونه اي دم از اين همه تعلق بزني باختي

اصلا حاليم نيست چي ميگم

فقط ميدونم كه تا صبح بيدار بودم.. خوندم و خوندم و خوندم... روزش هم فقط نوشتم و نوشتم و نوشتم...

تا الان خالي شم... انگار در حال تهي شدنم.

بي لياقتي آخر تا كي بيشعور؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

ساعت از ۴ صبح هم گذشت.. روزي دگر از عمر .... من

پاشم برم سر سترس هاي روزانه ! تنها راه حل غرق شدن و نديدن....

شايد هم كور شدن..شايد هم مردن...

05 May 2003








I love Madonna

Artist: Madonna
Album: American Life
Song: American Life

Do I have to change my name?
Will it get me far?
Should I lose some weight?
Am I gonna be a star?

I tried to be a boy,
I tried to be a girl
I tried to be a mess,
I tried to be the best
I guess I did it wrong,
That's why I wrote this song

This type of modern life - Is it for me?
This type of modern life - Is it for free?
So, I went into a bar looking for sympathy
A little company - I tried to find a friend
It's more easily said it's always been the same
This type of modern life -Is not for me?
This type of modern life -Is not for free?

American life
I live the american dream
You are the best thing I've seen,
You are not just a dream

I tried to stay ahead,
I tried to stay on top
I tried to play the part,
But somehow I forgot
Just what I did it for
And why I wanted more
This type of modern life - Is it for me?
This type of modern life - Is it for free?

Do I have to change my name?
Will it get me far?
Should I lose some weight?
Am I gonna be a star?

American life
I live the american dream
You are the best thing I've seen,
You are not just a dream

I tried to be a boy,
I tried to be a girl
I tried to be a mess,
I tried to be the best
I tried to find a friend,
I tried to stay ahead
I tried to stay on top...

Fuck it...
Do I have to change my name?
Will it get me far?
Should I lose some weight?
Am I gonna be a star?

I'm drinking a Soy latte
I get a double shot
It goes right through my body
And you know
I'm satisfied,
I drive my mini cooper
And I'm feeling super-dooper
Yo they tell I'm a trooper
And you know I'm satisfied
I do yoga and pilates
And the room is full of hotties
So I'm checking out the bodies
And you know I'm satisfied
I'm digging on the isotopes
This metaphysic's shit is dope
And if all this can give me hope
You know I'm satisfied
I got a lawyer and a manager
An agent and a chef
Three nannies, an assistant
And a driver and a jet
A trainer and a butler
And a bodyguard or five
A gardener and a stylist
Do you think I'm satisfied?
I'd like to express my extreme point of view
I'm not Christian and I'm not a Jew
I'm just living out the American dream
And I just realized that nothing Is what it seems

Do I have to change my name
Am I gonna be a star
Do I have to change my name
Am I gonna be a star?
Do I have to change my name

04 May 2003

دیگه اینکه سوملکوم
امروز شارجم یا اینکه شارژم
هاهاها
چه خوبه آدم بخوابه !
اونم عصر
قبلش هم مشقاش رو انجام داده باشه.
خلاصه خواستم یه چی بگم >
اه از دست این آدما !
تا یه دقیقه میخوام یه چی بنویم میریزن رو سر آدم حالا د حرف بزن کی نزن.
حالا هر چی میخواستم بگم یادم رفت.

میبینم جمعیت بلاگسیت نویس کم کار شدن. مطالب کیفیتی و کمیتی سطحشون اومده پایین.
مثل خودم ! دیگه دل و دماخم که نمیره خصوصی بنویسم ! گریه زاری و عزاداری هم تا کی ؟؟ !! نقد و انتقاد هم که اصل کاریه محتاج ملاج آرام و هواس بجاست ! که فعلا ما یکی تو این ضمینه مرخصیم.


در ضمن به استضار همه شما خوانندگان سمج برسونیم که بابا من اسن دوصط دارم قلط قولوط بنویثم. شوما رو صننه !
اینقدر نامه و تهدید و آف لاین ندید غلط دیکته بگیرید !
به اون ریش بزیتون قسم که شوما هم مثل ما این همه سال فارسی نمی نوشتی و نمی خوندی "بگذریم از این یک سال اخیر که از همه جا قارچ فارسی بیرون اومده .. دایره لغاتت و املاشون بهتر از این نبود !
والا به پیر و جوون من اون زمانا انشام 20 بود دیکتم 21 !
این مصاحبه رو بخونید !

از نشریه الکترونیکی پرسه !

03 May 2003

تمامی زمان ها در این اندیشه ایم که چرا و امای زندگی رو بفهمیم.

خیلی بارها شده وقتی تا حد عذاب دچار گیج خوردن و درد میشم.... زود به یادم میارم که این دنیا با همه مشکلاتش رو اگر بجای پیچیده بودن و پر از سوال ابهام.. شبیه یک دایره کوچک به اندازه کف دست تصور کنیم.. و خودمون رو به همین قد و قواره کنینی.. می فهمیم که چقدر این دنیا کوچیک و بی دردسر برای ههه ماست.

پارسال در سوئد..دانمارک..آلمان.انگلیس و چندین کشور دیگه نمایشگاه بسیار حیرت آور و زیبایی برگذار شد.. به نام
زمین با دیده از آسمان.

من هرچه از این زیبایی سخن بگم باز هم کقایت نمیکنه.
تنها میتونم بگم.. خدا رو برای این شاهکارش.. برای خلقت این دنیا.. هرگز نمیتوانیم سپاس گوییم.

این عکس ها کار طولانی مدت هنرمندی به نام Yann Arthus - Bertrand هست و گروه عظیم همراهی و همکاری.. متشکل از هلیکپتر ها و سفر های طولانی و ...
بیشتر عکس های او توسط هلیکپتر و از فاصله 30 تا 3000 متری آسمان گرفته شده است.

میتونم این اطلاعات رو ریز به ریز بنویسم. ولی تعارف چرا.. حالش نیست.
تنها عکس هایی از این زیبا منظره ها میگذارم و باقی جستجو با خود شما در لینک های مربوطه.
اینجا هم خیلی جالب توسط فوجی درست شده. ولی در سایط اصلی صاحب عکس همه چیز دیده میشه.


تذکر لازمه !
برای بزرگ دیدن هر عکسی روش کافیه یه کلیک کوچیک کنید.. دیگه راه رفت وآمد رو هم براتون راحت کردم...
تا اینحا ساعت 03 : 37 نصفه شبه.. ببینید من چقدر بلاگم و نوشتن رو دوست دارم.
قربون خودم برم الآآآآآآآآآآآآهی
بقیه البته کم قربونم نمیرن
هاهاهاها دلتون حسود شه !


ببینید..
یک مساله اینجا مطرح است

به کی و چی اهمیت بدهیم.
من که یادمه اون اوایل اصلا خطاب به کسی نوشته هام رو نمی نوشتم. طوری مینوشتم انگار برای خودم مینویسم و بس.
همه باید آینه ای روبروی خودشون داشته باشند

میخوام 1 بلاگ رو که خودم هیچ وقت به طور مرتب نخوندمشون معرفی کنم.
یکی خانوم بانو اردیبهشت که اون رو هم گه گاهی میخوندم.. ولی کمی بیشتر تو نخش رفتم دیدم عجب موجودیه واسه خودش.


خلاصه اگر تا به حال ابهامی بود که من شب های امتحان چه غلتی میکنم بر همگان آشکارا شد !
یاد بگیر بچه!!

زکی ! همین جوری که آدم دکتر مهندش نمیشه ! اینجوری راستش آدم پشگل هم نمیشه !

01 May 2003

12
11
10
9
8
7
6
tavalodi digar

این لینک ها رو دی یک بامداد سرد پیدا کردم همین چند شب پیش..
راستش دیدم آقای یک مرد یک شب یک قلم مرحمت کردند و دیگه نمیخواند بنویسند.. زیاد شاد نشدم.. آرشیو رو داشتم اینور اونور میکردم دیدم چقدر احساساتش رو قشنگ بیان کرده.
این نوشته ها رو هم برای عشقش و شادی زودتر رسیدن به او نوشته.
من خواستم به سایرین بگم.. از این همه صفای ایشون کمی درس بگیرند و دل و جرات ابراز احساس به خودشون بدند.
در ضمن برین همه به این آقا پویا بگید برگرد سر کار و زندگی بلاگیت. رفتنت خوبیت نداره

همین