31 January 2003

تکمیل نوشته.

:مجازات دوطرفه همجنس گرایان در ایران و سوئد

در ایران آزادانه همجنس گرایی خود را نشان دادن مساوی با مجازات اعدام و شلاق خوردن است.
این علت پایه و اصلی تقاضای عدهای از انسان های همجنس گرا برای تقاضای پناهندگیشون در سوئد است.
ولی این اطلاعات از ایران اصولا هیچ اهمیت قضایی خاصی برای اتخاز تصمیم دولت سوئد ندارد.

یک فیلم بردار برنامه فرهنگی موزاییک در ایران همجنس گراهایی را ملاقات کرده که هم خودشان مورد شکنجه و آزار جسمی بوده اند و هم مجازات های گوناگونی شده اند. و در مورد شرایط ایران صحبت میکنند.
اون در ماه ژانویه در ایران فیلمی از چند پسر همجنس گرا گرفته است و در مصاحبه ای با اونها از مشکلات انها صحبت میکند.
پسری به اسم آرش که چهره اش را کاملا بر اساس احساسات و امیال خود در آورده ( به طور ساده تر> آرایش کرده و چهره ای دختر مانند) از تمامی مشکلاتی که روزانه با آن در ارتباط است سخن میگوید. آرش تعریف میکند که با او همانند انگل اجتماع برخورد میشمد..انگار که او گناهی مرتکب شده است..مردم به او به دید یک گناه نگاه میکنند. رفتارشان تمسخر آمیز و اکثر تحقیر کننده است.به گفته آرش اکثر آدم ها او را نقطه کثیفی میبینند که با کشتن او میتوانند آن را محو نموده و خدا را از خود راضی نگه دارند.
آرش میگوید مگر من چه گناهی کرده ام که اینگونه ام..من نیز انسانم. دست من نیست که احساسات متفاوتی با سایر آدم ها دارم..ولی در جامعه امروزی ایران برای کسی این قضیه قابل هضم نیست حتی کسانی که ادعای روشن فکری مینمایند به او با دید ترحم مینگرند.
زندگی برای او یک جنگ هر روزه است..او زندگی نمی کند..بلکه تدریجی میمیرد.
دوستان او نیز در ادامه مصاحبه از اتفاقات و برخوردهایی که با ایشان شده هنگامی که خبر دار ارتباطشان با یک همجنس گرا شده اند پرده برداشتند.

همچنین مصاحبه هایی با زنان همجنس گرا بود که به خاطر ترس از جانشان و عدم امنیت در ایران برای زیستن و داشتن آزادی در ابراز احساسات و تمایلات جنسی اشان..متقاضی پناهجویی در سوئد بودند. ولی برخورد درستی نیز از سوی اداره همهجرین با آنها صورت نمی گرفت.
دو زن از ایران به تازگی تقاضای پناهندگی در سوئد را کرده اند که به تازگی جواب رد و برگشت خورده اند.
همچنین یک زن دیگر هم ترس از واکنش های انتفام جویانه از طرف خانواده خویش دارد.

این قضیه ای که گاهی اوقات راه حلی برای این سری افراد بوده است این است که رادیو و تلویزیون و روزنامه ها ماجرای آنها را به دست گرفته و اهمییت بدهند. در نتیجه اداره مهاجرین سوئد در این اوقات یک قدم عقب کشیده و این افراد اجازه اقامت در سوئد را دریافت کرده اند.

ولی ستیگ پر پترشونStig-Åke Pettersson کارشناس مهاجرین در اداره مربوط به حقوق مساوی جنسی این موضوع رو مورد بررسی قرار میدهد و میگوید این ها تمامی یک یازی بیش نیست. و دولت سوئد از آن مطلع است. او میگوید افرادی که مورد تهدید اخراج قرار میگیرند میتوانند با مراجعه به یک روزنامه و خرید یک فضای تبلیغاتی و یا پرداخت پول به کانال های مختلف خبرگذاری تلویزیونی از آنها برای ایجاد و جلب توجه کمک بگیرند. درادامه این قضیه توچه مسئولین گروه های بشر دوستانه به این افراد مورد تهدید اخراج جمع شده و گاهی حتی چندین گروه به یاری و طرفداری از آنها پرداخته و در نهایت اقامت کسب می شود.
به گفته او :



با امکانات مالی میتوان حقوق انسانی را حتی نیز خرید.



برداشتی آزاد از برنامه موزاییک توسط عالیجناب منتقد

28 January 2003

If you love someone,
Set her free ....
If she ever comes back, she's yours,
If she doesn't, as expected, she never was.





:Shakespeare
If you love someone,
Set her free ....
If she ever comes back, she's yours,
If she doesn't, here's the poison, suicide
yourself for her.


:Optimist
If you love someone,
Set her free ....
Don't worry, she will come back.


:Suspicious
If you love someone,
Set her free ....
If she ever comes back, ask her why.


:Impatient
If you love someone,
Set her free ....
If she doesn't comes back within some time forget
her.


:Patient
If you love someone,
Set her free ....
If she doesn't come back, continue to wait until
she comes back.


:Playful
If you love someone,
Set her free ....
*If she comes back, and if you love her still,
set her free again,
repeat*


:C++ Programmer
if(you-love(m_she))
m_she.free()
if(m_she == NULL)
m_she= new CShe;


:Animal-Rights Activist
If you love someone,
Set her free,
In fact, all living creatures deserve to be
free!!


:Lawyers
If you love someone,
Set her free,
Clause 1a of Paragraph 13a-1 in the second
amendment of the
Matrimonial Freedom Act clearly states that....


:Bill Gates
If you love someone,
Set her free,
If she comes back, I think we can charge her for
re-installation fees
but tell her that she's also going to get an upgrade.



:Biologist
If you love someone,
Set her free,
She'll evolve.


:Statisticians
If you love someone,
Set her free,
If she loves you, the probability of her coming
back is high
If she doesn't, the Weibull distribution and your
relation was improbable anyway.


:Salesman
If you love someone,
Set her free ....
If she ever comes back, deal!
If she doesn't, so what! "NEXT".


:Schwarzenegger's fans
If you love someone,
Set her free,
SHE'LL BE BACK!


:Insurance agent
If you love someone,
Show her the plan ....
If she ever comes back, sign her up,
If she doesn't, keep follow up with her and never
give up!


:Physician
If you love someone,
Set her free ....
If she ever comes back, it's the law of gravity,
If she doesn't, either there's friction higher
than the force or the angle
of collision between two objects did not
synchronize at the right angle.


:Mathematician
If you love someone,
Set her free ....
If she ever comes back, 1 + 1 = 2 (peanut!),
If she doesn't, Y = 2X - log(0.46Y^2 +
(cos(52/34X)) x
5Y^(-0.5)c) where c
is the infinite constant of no turning point.



:Nowadays' style
If You Love Someone,
Set it free,
If It Comes Back, It is Yours
If It Doesn't, Hunt it Down and Kill It...!!! OR
PERHAPS REPORT TO IMMIGRATION THAT SHE/HE IS AN
ILLEGAL!



If you love someone
??? WHY IN THE FIRST PLACE SET HER FREE
CARELESS IDIOT!!!

With Love.....


26 January 2003

من نمی دونم جوونای امروز ایران با چه جور تیپ آهنگ هایی حال می کنند... منظورم بیشتر با آهنگ های لوس آنجلسی و این ور آبی هست. یادمه اونموقع ها هم که بچه بودم اکثرا از این آهنگ ها زیاد خوشم نمیومد. مگراینکه زمان رقصیدن و قر کمر ایرانی میرسید. اینجا هم خیلی کم به دیسکوهای ایرانی میرم واگر برم از آهنگ هاش فقط برای قر کمر لذت میبرم..نه برای حرفی که توش زده میشه. نمی دونم چرا ولی انگار از بس شنیده شدند حالب !!!؟؟؟ به نظر میاند.
قصدم حالا از این حرف..انگار حرف بچگی هامون راست در میاد ..همیشه بزرگ تر ها میگفتند.. شعرای قدیم ییه چیز دیگری بود.. من با اینکه همه تیپ دوست داشتم..از غمگین تا شاد و قر دادنی..ولی دلنشینی آهنگ های قدیمی ها برام یه مفهوم دیگه رو تداعی می کنه.

اینها همه به یه طرف.. یه احساس خیلی جالبی با شنیدن بعضی شعر ها دارم..به خصوص هایده..

نمی دونم شما هم حس میکنید..این شعر ها مثل هایده شنیدنشون توش ماشین وقتی داری به سمت شمال رانندگی میکنی..دستت از پنجره بیرونه..باد روسیت رو انداخته رو شونت..به کوه های پیچ در پیچ نگاه میکنی..به هوای نم دار و بارونی جاده..و اون هوا..
آه شمال..من عاشق شمالم..هیچ جای دنیا شمال ایران نمشیه.. وقتی داری به هایده هم گوش میدی و ......


با اجازه خودم متن شعر رو هم مینویشم..


عشق اگر روز ازل در دل دیوانه نبود
تا ابد زیر فلک ناله مستانه نبود
نرگس سوقی اگه مستی صد جام نداشت
سر هر کوی و گذر اینهمه می خانه نبود

من و جام می و دل نقش تو در باده ناب
خلوتی بود که در آن ره بیگانه نبود

کاش آن تب که تو را سوخت مرا سوخته بود
به فدای تو مگه این دل دیوانه نبود
به فدای تو مگه این دل دیوانه نبود


تو چرا شمع شدی سوختی ای هستی من
آن زماانی که تو را سایه پروانه نبود
من جدا از تو نبودم به خدا در همه عمر
قبله گاه دل من جز تو در این خانه نبود

کاش آن تب که تو را سوخت مرا سوخته بود
به فدای تو مگه این دل دیوانه نبود
به فدای تو مگه این دل دیوانه نبود
به فدای تو مگه این دل دیوانه نبود...



24 January 2003

به به باز هم جمعه شد..چقدر خوبه آدم یه عالمه خسته باشه و فکر کنه که فردا و پسفردا تعطیلی آخر هفته است و میتونی کلی ول بگردی..البته من که از این کارای بد نمی کنم..فقط مفید.
یه شعری دلم میخواست بنویشم..اونی که دیشب نوشته بودم تو کاعذ های معمولی خودم..ولی میبینم که الان اون حس ازم پریده دیگه بی خیالش میشم. فقط چند خط اولش

انگار که حتی سکوت هم درد منو درمون نمی کنه
انگار که هنوز هم وقتی زمان ترکیدن بعض فرا برسه اون هم ازم اجازه ای نمی گیره
شاید می بایست گرسیت..شاید زندگانی جز فریاد نیست............




23 January 2003

اون روز که داشتم فلاک میشد تو 48 ساعت فقط 3 و نیم ساعت خوابیده بودم و سایر ساعات رو همش درس خونده بودم !! کاری که شاخ های خودم رو هم در آورده بود. البته یک بدن دردی هم داشتم بعد 3 روز ورزش های سنگین که اگه نگم خیلی خوبتره.

این ترم دانشگاه مفصل درس میخونم. قراره بزنم تو پوز همه بچه چسکی فسکی ها که فکر میکنند خیلی زرنگند..من همین جوریش هیچ وقت به عمرم درس نمیخونم همیشه نمره میارم دیگه بخونم که فک میزنم... هرهرهره
انگاری کمی نیاز به استراحت دارم این روزا. لینک پایین آرم یاهوم رو گذاشتم که دیگه خودم هواسم باشه چقدر وقت میکشم. مشکل اینجاست دیگه به هیچ کدوم دوستام نه میلی میدم نه از این فوروارد های توش که همیشه میدادم خبری هست نه حالی برای جویای احوال سایرین شدن.. احساس میکنم باید رو خودم تمرکز کنم و تنها همین. آخه الان هم باز مثل گذشته ها یه 500 600 تا هندونه رو با هم بلند کردم. دوستام هم بهم میکند که بزرگ ترین اشتباهت اینه که : " همیشه یه عالمه کار رو میخواهی با هم انجام بدی..انگاری به دنبال اثبات لیاقت های خودت به خودتی..." نمیدونم شایدم راست میگند..من که اکثرا فکر میکنم از پس کارام بر میام. حداقل در ابتداش..ولی خوب شایدم باید کمی بیشتر برای رسیدن به انتهای خط اونم با بهترین نتیجه تلاش و تفکر کنم.

در مورد این بلاگ های جدید بگم یه دونه همخون انگار پیدا شده که انگار قراره عملش مثل من باشه و هم نام من هم هست. البته من اسمم نه فقط برای انتقاد از دیگران بلکه خودم; منتقد هست..ولی این جناب که اسمشون هست انتقاد میخوان از همه بلاگیست ها انتقاد کنند. من هم همینجا بهش میگم دمت گرم. منم اگه حالش بود همین کار رو میکردم. البته به عنوان بابابزرگت بهت یه سوارش کنم. هر کسی که کاری رو با سر و صدا شروع میکنه بی سر صرا تر خاموش میشه. پس آروم باش ولی همیشه باقی باش. ! البته من اکیدن به کم رنگ بودن اشاره ای ندارم


حالا که بحث انتقاد گرمه حرفی در مورد خواننده ها

من میبینم که همیشه وقتی یه نفری میره تو بلاگ یه نویسنده که نمیشناستش..چشمش به دنبال تعداد آمار نظرات داده شده است تا خود قصد نوشته..اگه یه 30/40 تایی عدد نظر نگار نشون بده که دیگه واویلا !! طرف مشهوره میگن یزار ما هم یه پیغومی نقلی نباتی پخش کنیم بلکه دیده بشیم.. بعد دیگه خیلی سه کاری میکنند فقط یه دونه smilis :) خوشگل و بی قواره میزارند که یعنی ما هستیم.. و یا بد تر از اون میگند : نظر خاصی ندارم !! وا خوب پس چرا میگی دالی موشه ..
عزیزان من. نظر دهی اصلا به چه معناست ؟؟ اعلام حضور غیاب شما در اون سایت ؟؟ یعنی بگید فلانی من اینجا بودم حواست باشه بیا تو بلاگ من هم سر بزن یه وقت شماره هام کم نشه ؟؟ من از آدم هایی که میرند و تو 500 تا بلاگ یه کامنت سمایلی و خوبی میزارند بلکه اونها رو به خونه خودشون بکشونند به شدت انتقاد میکنم. انگار که همه یادشون رفته اصل بلاگ نویسی بیان افکار و اندیشه هاو ایدئلوژی های خودت برای ناشناخته هاست..و اگر لازم بود شنیدن سخن اونها و بهد تامل رو حرفشون..
و نه اینکه بری بگی وایی نازی بچم امروز اشکش در اومد چود یه سال پیش با عشقش تموم کرده !! اشاره به نظر خواهی ایشون

بابا کی میخوایید بزرگ شید ای ایرانی جماعت ها که جون تو جونتون کنند هنوز هم راه های غلط خودتون رو میرید..

22 January 2003

دارم از خستگی فلک میشم

:)

20 January 2003

میگن یه روزی که از دست ما در رفته و خبر دار نشده بودیم داریوش میاد ایران !! یه کنسرت مفصل مشتی و جانانه بزاره و به این ملت جان پرور ادای وظیفه کنه که الان نسل هاست دارن بهش عشق میورزند.
خلاصه انقدر جمعیت خواستارش زیاد بوده که آقا داریوش تصمیم میگیره محل اجرا رو بزاره بزرگترین جای ممکنه !! میزاره تو استادیم آزادی و دیگه معلومه بالای 100 هزار نفر جمعیت داشته فضا رو خفه می کرده..
داریوش خان که اینهمه مرام ملت رو میبینه می گه بزار ما هم یه حالی به این همه عشق بدیم..
میگه : خوب یه آهنگ که دوست دارید رو بگید من براتون بخونم..
یه خانومی هم هرچی توان داشته جمع میکنه و داد میزنه :

ابی بخون ! ابی بخون! :D

19 January 2003

خبر داغ داغ داغ از

OFILM:NET

شادمهر عقیلی در کانادا به زندان افتاد.. روش کلیک کنید !!!!!

اینجا ساعت 05:20 بامداد خبر گزاری عالیجناب منتقد
سلامی به گرمای این سوئد یخبندون

امشب فیلم دختری با کفشهای کتانی رو دیدم..خیلی وقت بود دنبالش بودم..بالاخره پیدا شد.. خیلی فیلم های ایران رو دیدم. اکثرا جلوی فیلم یا هر هر میکنم از مسخرگیش و یا تو دلم گریه از تلخی واقعیت هاش. این فیلم ولی برام جالب بود..از نوع سادگی حرف زدن پگاه آهنگرانی برای نقش دخترو اینکه با وجود سادگی خیلی هم زیرکانه و با تفکر به نتایج و عافبت ها پی میبره...
راستش من از روزی که سعی برای درک حق و حقوق انسانی خودم و سایر انسان ها کردم.. فهمیدم که چقدر باید مثل یه دیوار محکم بود برای اینکه بتونی برهمه این بی قانونی ها پیروز شد..هرچند همیشه پیروزی در کار نیست..
این حق رو تنها جامعه از تو نمیگیره.. تنها فرهنگ نیست که باید عوض شه..مشکل از پایین تر اینهاست..از خانواده هاست. از مادر . پدر. درسته.از همون ها که تصور میکنند برای بچه هاشون نقش یک حامی و هدایت کننده رو بازی میکنند اگر بخواند حلال تمام سختی ها و مشکلات سر راه اونه باشند.
تا به حال شده توجه کنید چند درصد این مامان بابا ها هشتند که همیشه فرقی بین جنس دختر و پسر بودن بچه هاشون نزارند ؟؟ این واقعیت نیست که اونها بیشتر به پسر ها این جرات جلو رفتن و خطر طلبی رو میدند و این حق انتخاب درست و غلط رو در اختیار پسرهاشون میزارند ولی زمانی که به دختر میرسه تمام تفکر مالکیت ها یادشون میاد..احساس نگهبانی و مواظبت کردن ها..بچه بودن و باز هم مالکیت ها ! راستش من خیلی الان خستم والا می خوام که رو این موضوع بیشتر صحبت کنم.


از این فارسی جوک و فارسی دیک استفاده میکنید _ من یه فال گرفتم ازش جالب بود



سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت
آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت
تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت
جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت



17 January 2003

این مینیموم یه پیغام داره !! برید ببینید چی میگه

click here

http://shafahi.persianblog.com
سلام جیگر جونا !! اونم از نو خام خامش
میگم این شعر رو چند وقت پیش در جواب شعر باکره نوشته بودم.. الان یه دفعه یادم افتاد نوشتم.. نظرتون چیه

شمال یعنی شر شر سرما
جنوب یعنی جز جز گرما
غرب یعنی غربت فردا
شرق یعنی شهامت بی پروا


16 January 2003

میگما ...
انگاری روزا زود زود میگذره !!
بد جوری هم..
ولی کاش این 3 هفته هم یه جوری زودتر زودتر بگذره..
آخه...




اینجا شیستا سنترومKistaCentrum..محل زندگی..خواب بیداری غذا خوردن ولگردی..دانشگاه رفتن من هست..

15 January 2003

چه زیباست اشعار
آنان که از دل عشاق بر میایند...
بر گونه های سیلی خورده..
از اشک های غمگساری..
غمگساری از برای وفاداری..
نمی دانیم هیچکداممان..
چه زیبا خوشبختیم..
و دم به دم از تاریکی ها مینالیم..
من نیز گلایه ها دارم..
ولی نه از برای آنچه رخ داده است..
از برای آنچه خود مانع میشویم..
تبلور آن شکوه که که زاییده یک احساس است
که از سالیان ها آن احساس را ..
عشق خوانده اند....؟؟؟

وقتي كه ديگر نبود

من به بودنش نيازمند شدم...



وقتي كه ديگر ، رفت ...

من به انتظار آمدنش نشستم...



وقتي كه ديگر نمي توانست مرا دوست بدارد ،

من او را دوست داشتم ...



وقتي او تمام كرد ...

من شروع كردم ...



وقتي او تمام شد ... من آغاز شدم...



و چه سخت است تنها متولد شدن .

مثل تنها زندگي كردن است ،

مثل تنها مردن .






تشکر از دانیال

13 January 2003

وای جونمی جون !!
مدرسه شروع میشود.. به قول آدم باکلاسا دانشگاه !! من که حض کردم از یک ماه تعطیلیم..بقیه نمی دونم.
خلاصه جای همه هم شنبه تو جشن تولدم خالی که بهم خیلی خوش گذشت..به رفیقام بیشتر.

چون قول دادم که امشب زود بخوابم از گذاشتن تمام برنامه های خنده دار رو نت وعشورم..
تا شبی دیگر

بوسسسسسسسسسسسسسس

11 January 2003

الان دارم حاضر بشم کم کم برم تولد
تولد خودم
يوهووووووووووووووووووووووووووووو

۲۵ تا مهمون مياد :))

شما نميياد ؟؟؟
اي واي ديدي چي شد ؟؟

لامپ

خاموش شد


چرا؟؟؟؟؟؟؟؟
من مي دونم----ازم نپرسيد..چون از فکرش هم لجم ميگيره

بريد بهش بگيد برگرده .دنيا بي لامپ روشن نميشه ........ :(((((

10 January 2003

راستش امشب اصلا تو فکرم نبود حرفی بگم.. موقع شب بخیر به این جبعه جادویی همیشه یه عالمه خاطره و یادگاری های قشنگ میاد تو ذهن من...
هیچ وقت نمیتونم منکر حالی به حالی بودن خودم تو شبها باشم..شبهای سرد سرد سرد.. روبروم یه شیشه رنگی..مقابل انگشتام دکمه های نرم فشاری.. سرم رو بر میگردونم به دست چپ..یه پنجره..یه پنجره..روبروش یه صفحه خالی پر از سفیدی. رنگی همرنگ برف.. و بعد.. پنجره باز میشه و هوای سرد به صورتم شلاغ میزنه و میگه
حالا دیگه شب بخیر

وقتی من این احساس رو دارم..محاله که سخنی از دل نباشه تو قلب من..
محاله که ننویشم..محاله
حتی اگه اینجا نشینم تو تختم تو دفتر ثبت ثانیه هام به یادگار میزارم

چی رو ؟
همه چی رو که توش خطی از احساس درونم موج بزنه
میدونم که دارم باز دل تنگ میشم.. باز داره دیوونگی و آشفتگی میاد سراغ من
اون موقع که اینجوری نیستم. سایرین رو مسخره میکنم ولی به خودم که میرسه خفه خون میگیرم.. قانون می شکنم
من قانون رو برای احساسم میشکنم

میدونی خودم.. من هنوز هم فقط برای دل خودم اینجا میشینم و مینویسم.. هنوز هم برام ثنار تعداد آدم هایی که میاد و خواننده میشن اهمیت نداره.. هنوز بعد ماه ها.. از خودم نپرسیدم که این نوشتار چه فایده ای داره.. چون هنوز گفتنی هام زیاده..هنوز مطمئنم که مدت ها باقی میمونم

آهنگ دل نشین گولیه تو گوشمه..از معدود آدم هاییست که حالیشه جی می خونه این آهنگ ها..

دلم میخواست الان پارسالا بود..اون شب هایی باحال و پر خاطره..اون همه دوست های جدیدم..اون چت های پر از خنده و گریه اون دوست که همراه قصه سرنوشت من شد..
دیوانه قرار بود به یادت نیارم.. خبری ازت ندارم..امشب باز به یاد پارسال افتادم و ...... خودت میدونی که اشک میاد.. نه نه تو نمیدونی آخه تو دیگه دوست من نیستی.. تو گم شدی شمال شمال شمال عشق من شمال.. جاده چالوس..عباس آباد.. ویلای کلاردشت........... و ............. یه دنیا توهم


دل تنگتم... دل تنگ تو دوست

چرا نزاشتی لااقل من یکی این احساس رو به یاد نیارم..
با همگان آری با ما نیز.. اما آخر چرا..
مگر خواسته ام جز رفاقتی بود شکست ناپزیر..مگر پیمان ما قرار عمری ابدی نداشت.. مگر قسمی از وفا نخورده بودیم
تو را نمی دانم اما خویش.. میدانم چگونه ام... دل دل دل..بسوزد بسوزد بسوزد در غم دل تنگی ها


خسته ام کردی
خسته
گونه هایم خسته تر از اشک
برای همین می بایست میگفتم خدا نگهدار
میبایست

چون مرا نفهمیدی

چون انشب گفتی :
برای اولین بار
"تو را هرگز نفهمیدم"
دریغ که خود نمیدانستم این چنین غرق خاطره میشوم..حتی ....




تنهایم












تنها

08 January 2003

مـــــــــژده به دوستداران تساوی حقوق زن و مرد

چنــــــــدی قبل در اخبار پزشکی آمده بود که بعضی از مردان قادرند ، نوزادان را با پستان های خود شير بدهند د هورمونی که سبب ترشح شير در پستان ها می شود ، پرولکتين نام دارد د اين هورمون با اينکه در زنان به هنگام تولد بچه به حداکثر خود می رسد ولی بدن تمام مردان هم به اندازه خيلی کم ، اين هورمون را توليد می کند د بعضی از مردان ، بنا به دلايل پزشکی که هنوز برای ما مشخص نيست ، مقدار زيادی از اين هورمون را توليد می کنند ! به هرصورت ما اين خبر خوشحال کننده را به بعضی از خانم های دم بخت تبريک می گوئيم و اميدواريم که به زودی زود شاهد آن باشيم که بعضی از مردان قادر به زائيدن هم باشند? حالا سزاريان و يا طبيعی بودن زايمان، چندان فرقی در صورت مسئله ندارد !

مـــــــا معتقد هستيم تا روزيکه زائيدن در بين زنان و مردان نوبتی نشود ، تساوی حقوق زن و مرد به اجراء در نخواهد آمد !!

* * * *

در هميـــــــــن رابطه ، همسر داش غلام ، تا شنيد چنين هورمونی وجود دارد ، غلام را مجبور کرد تا برود و هورمون پرولکتين برای خودش تزريق کند د غلام هم همين کار را کرد و شير دادن بچه هم به وظايف غلام اضافه شد ! حتی غلام وقتی می خواست برای خريد و يا انجام کاری به خارج از منزل برود ، شيرش را می دوشيد و در يخچال قرار می داد تا بچه بی شير نماند . چند روزی به همين منوال گذاشت تا اينکه شب جمعه دوزاری زن غلام افتاد . او متوجه شد که غلام با اينکه مادر خوبی برای بچه اش است ولی درانجام بعضی از وظايف شرعی خود عاجز و شرمنده شده است !! زن غلام به بنده زنگ زد و گفت : دکتر جان ، دستم به دامنتD: من مردی غلام را از تو می خواهم د با خودم گفتم : يا قمر بنی هاشم ، يا حلال مشکلات !

امــــــــــروز که اين نوشته را برای شما می نويسم ، با درمانگاه محل سکونت غلام وقت گرفتم تا هورمون مردانه به غلام تزريق کنند !

: نتيجــــــــه اخلاقی

قبـــــــــل از مصرف هرهورمونی ، عوارض و عواقب کار را خوب بسنجيد! ¤
مردم بايد بين شب جمعهد و شير دادن بچه يکی را انتخاب کنندد اين که ¤
نمی شود هم خدا را بخواهيد و هم خرما را !!!


برگرفته از سایت پارسپلانت نوشته محمد رضا پوریان

07 January 2003

06 January 2003

آره دیگه !!

تولدم بود

15 دی همون 5 ژانویه.
خیلی خوب بود.
تازه هنوز یه پارتی مفصل مونده !! انداختم این شنبه بگیرم که همه بتونند بیان .
جای شما ها هم خالی D :


Photo by: Montaghed. خیر سرم 20 سال بزرگ تر شدم

02 January 2003

تا حالا شده از این آدم های بیکارودوله بیان تک تک ایمیل های ملت بلاگی رو جمع و تفریق کرده و ازشون التمایس دعا منند که بیا جون تو این بلاگ فقیر بی کلاس ما رو بخون صواب داره ؟؟ آخه یعنی که چی ؟؟ بابا می خواید کسی بیاد بخونه برید تو نظر خواهی طرف نقل و نبات پخش کنید.. خوشم نمی آد از این بچه ننر ها !!

بعد از اخبار سوئد بدم که همه جا هنوز در امن و امان. همه هنوز تو خونه هستن و از ترس سرما جم نمی خورن.. یکیش خودم..
واسه امشب یه شعر باحال بزارم کمی حال کنیم..




گل سنگم گل سنگم
چه بگم از دل تنگم
مثل آفتاب اگر بر من نتابی
سردم و بیرنگم

همه آهم همه دردم
مثل طوفان پر از گردم

باد مستم که تو صحرا
میپیچم دورت و میگردم

مثل باران اگر نباری
خبر از حال من نداری

بی تو پر پر میشوم دو روزه
دل سنگت برام میسوزه

گل سنگم گل سنگم
چه بگم از دل تنگم

مثل آفتاب اگر بر من نتابی
سردم و بیرنگم

مثل باران اگر نباری
خبر از حال من نداری

بی تو پر پر میشوم دو روزه
دل سنگت برام میسوزه

گل سنگم گل سنگم
چه بگم از دل تنگم


01 January 2003

به به سامون ملکوم به خودم که بالاخره تشریف اوردم.
وای سال نو هم رسید و ما هنوز اندر خم یه کوچه ایمو کدوم ؟؟ خوب معلومه بلوگ بی عکس و قیافه...
خوب سال نو امسال بد جوری ملت رو ترسونده بودند از سرما.بر عکس همیشه هیچ مشتی تو خیابونا نبود..من تو خونه ما فقط من و سیستر رفتیم بیرون. البته ایشون رفتن رستوران دیسکو اریانی که معمولا اینجور روزا خفن شلوغه..من هم با رفقای خودم جشن سوئدی... راستش یک عکسایی گرفتم از جشنشون که خودم تو کف کاراشون موندم..شرم داشت.. شب ولی خونه دوشتم لالا کردم و در نتیجه موقع برگشت دوربین عزیز رو اونجا جا گذاشتم.. سو عکسی ندارم از مراسم سال نو و جشن سوئدی بزارم امشب..

راستش من دیشب ستاتوس یاهو مسنجرو رو گذاشته بودم تبریک سال نو و از این حرف ها. بعد یه سری بچه ایران پرستها به من حمله که یعنی چی تبریک میگی مگه ما خودمو عید نداریم چرا همش باید عید مسیحی و عربی رو جشن گرفت ولی به ایرانی ها بی اهمیت ؟؟؟
من ه گفتمم