30 December 2009
20 March 2009
17 March 2009
12 February 2009
امروز یکی از دوستای خوبم که مدت تقریبی دو سالی هست سوئد زندگی نمی کرد بهم زنگ زد. چشم هام برق زد بخصوص که درست فقط 30 ثانیه قبل اش براش یک ایمیل زدم و از حالش جویا شدم
کلی خوشحالم چون بودن این دوستم کلی برای من انرژی میاره و به جز اون خوشحالم که دوران سختی های اون تموم شده و می خواد زندگی جدیدی رو شروع کنه
از زمستون کلافه ام.از اینکه توی این آب و هوا مجبورم اینجا زندگی کنم کلافه ام. وقتی هم بین مسافرت رفتن هام فاصله بیوفته دیگه مخم قاطی میکنه اگه که جسم و روح ام رو تازه بی خیال بشم
خوشحالم فعلا یک هفته می زنم به چاک بعدش هم برگشتم نزدیک عید ایرانی هست وکمی دلخوشی . اکثر اطرفیان و دوستان یه سفری توی ماه فوریه رفتند بعضی ها مثل ما فقیر فقرا یک هفته ای جیم می شند بعضی ها مثل این کازین ام که حسابی من رو حسود کرده 3 هفته می رند برزیل !!! واقعا انصاف نیست »:) کم کم بایست تجدید نظر در مقصد سفرهام داشته باشم. من کلا اگر هر دو ماه یک بار جایی نرم حالم خوب نیست! ولی خوب فعلا مجبورم تحمل کنم و مرزم رو به سه یا چهار ماه برسونم
چقدر تغییر کردنم با این حرفها محسوسه !! آخه قبلا کی می بایست اینقدر سفر میرفتیم تا خوش می بودیم. این آیا به خاطر زندگی در کشور صنعتی و سترس زا هست یا به کل سطح توقع و انتظارات بالا رفته .. هرچی هست می دونم تنها چیزی که با جون و دل واسش می تونم برنامه ریزی کنم و زحمت بکشم دیدن جاهای مختلف دنیاست و تجربه کسب کردن. و به این لیست لذت از دریا و ساحل رو هم اضافه کنم می تونم بگم من یکی از راحت طلب ترین آدم های دنیا هستم :) که البته هیچ اشکالی درش نیست
خلاصه که امیدوارم زودتر بهار بشه که دیگه حال و حول زمستون نیست
Ciao Ciao
05 February 2009
حسابی هوس کیک شکلاتی کردم ! اونم شکلاتی سفید ! توی این گوگل هم که بچرخی زیاد آشغال تحویل آدم می ده
واسه اینکه هوسم بخوابه یک لیوان چای داغ با یه چند تا راد شکلات مارابو رو هنگام دیدن عکس های این سایت نوش جون میکنم و آب دهنم رو قورت میدم
اینم از شب ما !!
این سایت رو نگاه کنیدhttp://www.carriescakes.com/cakes.php
28 January 2009
07 January 2009
گفتم حالا که سالی دو سالی هست بسیار تنبل شدم باز هم این قلم رو به زیر انگشتامون بگذاریم و کمی حرفهای زیبا و به یادگار موندنی بیشتری بنویسیم
میدونم که به میزان بسیار شدیدی گرامر فارسی ام آب رفته واگر به لطف خوندن همین چند تا دونه وبلاگ علمی تخیلی خاطراتی هم نبود امروز بایست از خجالت سرم رو پایین می انداختم و می گفتم درسته که من سوئدی سوئدی نیستم ولی ایرانی هم اصلا نیستم
البته نه اینکه از ایرانی بودنم همچین مغرور باشم!! ولی مجبوریه دیگه چه کارش می شه کرد
خوب سال 2009 رو با تبریک دوباره شروع کنیم و اینکه آرزو کردم این سال گندش هرچی زودتر تموم شه
اما بهترین اتفاق سال همون اولش می افته ! می دونید که همون تولد اینجانب عالیجناب لیدی منتقد 15 دی ماه مصادف با هرسال یه تاریخ میلادی می باشد. همیشه میشه 5 ژانویه؛ سالهای کبیسه میشه 4 ام و امسال هم دوشنبه این هفته از طرف خانواده و دوست صمیمیم سورپرایز شدم و دوستان دیگه هم به لطف فیس بوک و اورکات و اینا یه تبریک صمیمانه گفتند :) یه گروه هم هستند که همیشه می دونند تاریخ تولدت کی هست و همیشه تماس تلفنی می گیرند و یه لبخند شیرین بر لب آدم باقی میگذارند
خلاصه 26 سالگی هم رسید و چه رسیدنی. گفته میشه امسال قراره کلی اتفاقات خوب در سطح شخصی برامون بیوفته
ما هم قراره باور کنیم و دست از جیب دربیاریم و به عمل ببریم
از امروز سعی می کنم هرشب بلاگ بنویسم. وقتشه کمی افکار رو متمرکز کنیم و بیرون بریزیم
:) مگه نه