15 April 2006

جمعه طولانی *


امروز رسما تعطیلات 4 روزه دوران عید پاک شروع شد. در حقیقت میشه گفت از پنج شنبه خیلی جاها فیتیله و تا دوشنبه تعطیله کرده اند . من که از دوشنبه رسما عازم سفر دوروزه به گوتلند شدم همراه با خواهرم. کلی خوب بود، آروم و دریا و غروب آفتابش لذت خاصی داشت. یکی از دوستان قدیمی رو هم دیدیم و کلی در مورد علی کریمی و النگوهایی که واسه دوست دخترش توی دوبی خریده حرف زدیم

بعد از اون دوروز، هنوز برنگشته باز سوار کشتی شدیم همراه با یه دوازده نفر دیگه جوون شنگول منگول و توی هپروت برای تولد خواهری کلی بگو بخند کردیم و رقصیدیم. راستش گاهی به جوون های اینجا بزرگ شده غبطه می خورم که چه راهت خوش اند ، چه راحت مست و فارق از هر مسئولیت و تفکر به کونسکونس اعمالشون در مستی. من خودم خیلی سخت بشه بنوشم برای خوشی و مستی. اصولا امتنا می کنم چون بدنم بهم اخطار می ده وقتی بیش از یک دو لیوان الکل می نوشم ، اما بیشتر برای خاطر سلامتی ام است که نه در پارتی و نه با خود بودن لب بر جامی تر می کنم. راستش دروغ هم نگم تنها یک بار حسابی مست شدم و حالم بد شد ، جریانش هم مال چهار سال پیش بایست باشه ! خلاصه حالم از آدم هایی که اونقدر بی جنبه می نوشند و بعدش بالا می یارند بهم می خوره [...]

امابعد از عوضش خودم کلی رقصیدم که صبحش تا 12 خوابیدم. مدت ها بود اینقدر شاد و سرخوش نرقصیده بودم. شش ساعت تمام !! کلی هم کشتی و زمین دنس شلوغ و ماشالا پر از ایرانی. مهم این بود که به خواهر جونم خوش بگذره که اینطور هم شد. همشه حواسش به همه هست و توجهش رو با همه دوستاش به میزان مساوی تقسیم می کنه. امان از دل مهربونش. واقعا کسی مهربون تر از دل خواهر من رو نداره. تازگی ها خیلی دارم از دست تاف بودن خودم شاکی میشم ، شاید حدااکثر تا دو سال دیگه با هم هم خونه باشیم، بعدش هرکدوم به سوی کیش خویش و واقعا دلم نمی خواد افسوس بخورم که چرا بیشتر با هم نبودم و بیشتر در این دوران بر روی گونه های نرم و مهربونش بوسه نزدم. خدا حفظش کنه که باعث افتخار منه و الان اشک توی چشمهام جمعه داره میریزه ، وای به روز کسی که بخواد دل ساده اش رو بشکنه.... وای بر اون روز

دیشب هم که از کشتی اومدیم، بعد از دوش گرفتن، چنان دل تنگی سنگینی تو همه روحم جا خوش کرد که می خواستم سرم رو بکوبم تو بالشت ! تنها راه دلشادی رو زنگ زدن به کسایی که برام عزیز هستن دیدم. بعد از مدت ها از همه دختر عمو پسرخاله هام حال و احوال کردم و با دوستانم که ازم دورم حالی پرسیدم. و چقدر بهم انرژی داد این حرف ها و قربون صدقه ها

عصر جمعه طولانی به استراحت و پیاده روی عصرانه و گپ دو یار گذشت... هرچند قلب دو یار گریست، لبانشون تر شد، بوسه ها در سرما خشکید، اما باز دستهاشون گرم شد در دریای محبت

دلم گرفته الان و آهنگ آرومی گوش می دم. بامداد و من بیدار.. باز قول دادم بیدار نباشم و هرگز عمل نکردم

0 comments:

Post a Comment