28 April 2006


*جشن بارون

صدای نم نم بارون رو با پوست بدنم حس میکنم و نوای آهنگش رو با طپش قلبم می شنوم

صبح به این بهاری وقتی که جوونه های گلهای درخت پشت پنجره داره دونه دونه سر باز میکنه، بایست تنها از سینه نفس عمیق کشید و بوی خاک برگ کاج رو توی شش ها داد
بهار شده ، بیایید برید طبیعت رو ببینید و با طراوت اش از نو سبز بشید. بیایید از توی لونه گرمتون بیرون و رخوت رو از تنتون بشورید.

بیایید نوای بارون رو با هم سر بدیم که زمین دوباره نم گرفته

وقتی عالیجناب لیدی منتقد از تخت گرم ونرمش می کند تا زیر بارون بدود و حال کند و به حال هرکی خواب است بخندد :) ایـــــــــول. این هم آهنگی که همزمان با آغاز نم نم بارون توی گوشم می شنیدم. فقط بدیش این بود که اینجانب هیچ حس عاشقونه ای نسبت به بارون و بساطش نداشتم اما این از لذتش کم نمی کرد

http://www.iransong.com/g.htm?id=780&title=Parseh



بارونو دوست دارم هنوز
چون تو رو یادم میاره
حس میکنم پیش منی
وقتی که بارون میباره
بارونو دوست دارم هنوز
بدون چتر و سرپناه
وقتی که حرفای دلم
جا میگیرند توی یه آه

شونه به شونه میرفتیم
من و تو تو جشن بارون
حالا تو نیستی و خیسه
چشمای من و خیابون
شونه به شونه میرفتیم
من و تو تو جشن بارون
حالا تو نیستی و خیسه
چشمای من و خیابون

بارونو دوست داشتی یه روز
تو خلوت پیاده رو
پرسه پاییزی ما
مرداد داغ دست تو
بارونو دوست داشتی یه روز
عزیز هم پرسه ي من
بیا دوباره پا به پام
تو کوچه ها قدم بزن

شونه به شونه میرفتیم
من و تو تو جشن بارون
حالا تو نیستی و خیسه
چشمای من و خیابون
شونه به شونه میرفتیم
من و تو تو جشن بارون
حالا تو نیستی و خیسه
چشمای من و خیابون

0 comments:

Post a Comment