* I'm speechless
I'm speechless with tears in my eyes after reading your blog now
I'm speechless for all the things i keep inside my and never let myself give up on you through all of our problems.
I'm speechless cause your words are like a smash on my face, telling me your lost of faith on me
I'm speechless for not being your angel anymore :(((
oh it hurts
a lot...
oh it hurts
:(
28 November 2006
26 November 2006
* چقدر با همسفر سفر رفتن سخته
بغض داره گلوم، از خونه ات با بغض به خونه ام اومدم و توی راه چشمام تیره بود از اشک های ترکیده
چقدر سخته این سرگردونی. چقدر سخته این پریشونی رو توی چشمهای تو دیدن.
دلم سخت گرفته، از اینکه داریم به یه روزی نزدیک میشیم که دیگه هیچ چیزی از فردا نمی دونیم و انتخاب هامون خیلی سخت داره میشه
ای کاش می شد چشم ها رو بست و دیگه فکر نکرد
:(((
بغض داره گلوم، از خونه ات با بغض به خونه ام اومدم و توی راه چشمام تیره بود از اشک های ترکیده
چقدر سخته این سرگردونی. چقدر سخته این پریشونی رو توی چشمهای تو دیدن.
دلم سخت گرفته، از اینکه داریم به یه روزی نزدیک میشیم که دیگه هیچ چیزی از فردا نمی دونیم و انتخاب هامون خیلی سخت داره میشه
ای کاش می شد چشم ها رو بست و دیگه فکر نکرد
:(((
Subscribe to:
Posts (Atom)