03 May 2005

در دانشگاه چه می گذرد::

سر کلاس دارم تند تند از نوشته های استاد یادداشت برمی دارم. بر خلاف عادت همیشگی ما " های کلاس " ها و " تکنولوژیست " ها که تمامی کلاس هامون روی تخته های الکترونیکی با ماژیک سفید نوشته میشد، و بعد با سه کلیک روی نت قرار داده میشد، هرگز نیاز نبود سر کلاس یادداشت برداریم و فقط به حرف استاد گوش میدادیم ( بگو زرشک، بگو عمرا ) اما این ترم که توی کمپوس قدیمی دانشگاه وسط شهر دارم کورش سخت لاجیک رو می گذرونم ، هنوز استاد و تخته سیاهش و دستای گچی هست که فرمانبردار کشتی کسب علم و دانش است.

اما اینجانب چون همیشه معترض ام ، و اگر ایرادی باشه می بایست به وظیفه انتقادیم عمل کنم ! ؛ هر جلسه با صدای بلند از یه گوشه سالن به غری به استاد می زنم.
آهای بنگت ( اسم معلم) صدات کم می رسه ، میکروفون رو بیار بالاتر ( توی گردنش یه میک کوچیک آویزونه ). آهای بنگت نور کمه روشن تر کن! آهای مستر اینقدر توی دهنت حرف نزن ! من نمی فهمم چی میگی اینقدر که تند میگی نمیشه همزمان یادداشت کرد! بابا اون تخته رو ببر بالاتر ببنیم چی نوشتی !! برادر من چرا اینقدر تند تند حرف می زنی ؟! :))


ببینید اشتباه نکنید » این فقط من نیستم که مشکلی دارم با ایرادات کوچک، بلکه همه کلاس گلایه دارند. اما اینجا رسم نیست کسی بلند صحبت کنه چون اینجا همه ساکت اند! همه ترسو اند. در نتیجه یکی بایست دمبش دراز تر از بقیه باشه!
این موضوع رو هم اشاره کنم که شاید سوئد یکی از معدود کشور هایی باشه که توش فرقی نمی کنه تو نخست وزیر کشور هستی یا شاه ، استاد دانشگاه هستی یا معلم مهد کودک، پزشک ارشد هستی یا نگهبان در؛ در خاک این کشور همه مساوی اند. یعنی احترامات خاصی رواج نداره. هرگز نمیشنوی کسی تو رو " شما " سرکار آقا ، مادمازل ، جناب دکتر ؛ استاد ، آقای معلم ؛ خانوم اجازه ، حضرت ، امام ! پیغمبر خدا صدا کنه. حتی استاد دانشگاهش هم با اسم کوچیک صدا میشه ! همون طور که یه بچه مهد کودکی سر مربی اش جیغ میزنه Eva بیا اینجا.


-----------------------------------------------------------------

دارم می نویسم

э x Φ x Є * => Φ C Є *

یهو همزمان توی ذهنم صحنه ساحل دریا می یاد، عجبا ! فیلت چرا یاد خلیج کرده این وسط ! کو پول ! کو تا تابستون ! کو ساحل و دریا !
باز ادامه میدم به نوشتنم

♣♠♥♂♀
صندوق انتخابات تجسم میشه جلوی چشمم ! الله اکبر ! نکنه زده به سرت بچه ! وای چه سانویچ کالباس خوشمزه ای ! یــــوم یــــوم :)) با این ســـس لذیذش که داره از چونم می چکه ! ! زهــــــــر انار شــــکمو ! به تخته توجه کن ! وای دو روز دیگه امتحان ریاضی ستاتیستیک دارم ، یاد دفتر تمریناتم که می اوفتم غصم می گیره. نمی خوام حتی دستم بگیرمش. آخه خط تو خطش یادگاری کاتاگاری نوشته شده. همش 5 هفته تا آخر سال مونده. یه سال تحصیلی دیگه هم به سرعت عمر گذشت. قلبم داره تـــــــــــند تــــــــــند می زنه. صداش رو می شنوم، دستم رو میگذارم روش، داره می پره بیرون از قفس سینه ام. آرومش میکنم، میگم : آره می دونم دلت تنگ شده... دلتنگ خونه... می شناسمت ای قلب پاره پاره

0 comments:

Post a Comment