05 January 2006

Happy 23 Birthday ME *

صبح که چشمم رو باز می کنم ، اولین صحنه شاخه های پر از برف و آسمون سفید پشت پنجره ام است و بعدش هم صحنه های خواب های عجیب غریب شب قبلش ! دیشب انگاری با فرار از نوعی خفن از بلایای طبیعی مخلوطی از سونامی و زلزله و آتش سوزی اتمی دست و پنجه نرم می کردم.

اما در اتاقم رو که باز کردم ، دیدم پشت درش نوشته شده تولدت 23 ات مبارک :)
یک لبخند نیش تا بناگوش روی صورتم ظاهر شد . خواهر جونم نفر سوم هست البته ، دیشب راس اینکه ساعت 24 نیمه شب رو دیلیینگ زد اولین اس ام اس تبریک به دستم رسید از فرانکفورت آلمان ، که اتفاقا همین جمعه میرم صاحب اش رو برای رسیدن به جشن شنبه که به مناسب تولدم میگیرم از فرودگاه می ارم.

خلاصه که بعله ، این یک سال نفهمیدم چطوری گذشت ، مثل همیشه تند و تند روزها به شب پیوست و من 22 سال رو هم تموم کردم.

مثل هرسال یک نوشته ای توی بلاگم بنویسم تا یادم باشه اون سال چه اوضاع و احوالی داشتم.

سال 2005 ، از ابتداش با نوای هیجان و انتظار و تلاش آغاز شد. با امید دادن به خودم و دیگران. و در نهایت همه تلاش ها به نتیجه دلخواهم رسید.
22 سالگی من پر از لحظات خنده بود ، خیلی بیشتر از سال قبلش ، شب و روزهایی که در هر ثانیه اش دوباه انرژی های از دست رفته رو با عشق و بازگشتن حس کودکی درونم تعویض کردم.
روزهای بی حوصلگی و شب های مملو از تنهایی و فکر های پایان نایافتنی ، تبدیل به بهترین ساعات شادی و شور و مهروزی شدند.

خیلی خوشحالم، چرا که توی این یک سال تونستم باز دوباره برگردم به روزهای کمی تا قسمتی فراموش شده اصلیت نام ام. اونقدر دوباره جوون گرفتن واسم مهم بود که به خاطر تمام درس هایی که گرفتم ولی در نهایت موفق شدم ، همه چیز رو توی کوله پشتی تجربه هام می اندازم و با انرژی و هدف به پیش میرم.

از خدای خودم باز هم شاکرم ، بهم صبر رو بیشتر از پیش آموزش داد ، اما مثل همه این سال ها در زمانی که می بایست کَرَم خودش رو به رخ بنده هاش بکشه ، به من معنای تحقق آرزوی بعد از تلاش رو دوباره یاد آوری کرد. خدایا همیشه با من باش

خلاصه امشب راس ساعت 17:30 دقیقه 15 دی سال 1361 یک دختر بسیار جینگول و شاد و تپلی مپلی بدنیا میاد که میشه بلای جون آدمیزاد :))

شنبه هم با همه دوستانم قرار هست توی یک لوکال جشن بگیریم و باز هم مثل سال هایی که جشن تولد می گرفتم ، به خاطر این روز و اینکه آدم هایی که من رو به خاطر خودم دوست دارند ، به خودم افتخار کنم. هرچند این کشور خانه دوم من است و این آدمها نیز روزگاری غریبه های دنیا بودند از چند دین و ملیت متفاوت.

;) تفلد خودم مبارک

0 comments:

Post a Comment