بیا برف های سرزمین یخ را از یاد نبریم .:.
خوندن این نوشته ات همون قدر موی تنم رو سیخ کرد که اون روز که اومدی و شادیش... متاسفم.. نگذاشتی به دوسال بکشه حتی..دریغ و افسوس که آدمها اینقدر زود تغییر میکنند و یادشون میره هدف هاشون چی بوده.من هرگز هیچ روزی و خاطره ای رو از یادم نمی ره.. هرگز امروز و جاده برف و سرمای توی پوستم رو یادم نمیره... هرگز حرف های تو رو ، از اون روز تا به امروز یادم نمیره.. متاسفم که تو اینقدر زود خودت رو فراموش کردی.. هرگز یادم نمیره اونسال پاریس بودم و با تو توی چت حرف از انتظار و صبر برای رسیدن به قدم بعدی میزدم..مگر اونزمان دنیا و آینده روشنتر از امروز بود؟ مگر رابطه ما از دوری به این رشد رسیده بود...امیدوارم برای خودت هم که شده، توی این تصمیمت پشیمون نشی.. فقط هرروز که فهمیدی اشتباه کردی، یادت باشه که این تصمیم تو بود و نه من.. من هرگز روی ما شرط نبستم و هرگز ما رو رها نمیکردم.. اما تو حتی مهمترین قولت هم که دادی فراموش کردی..تو قول دادی هرگز من رو تنها نگذاری و رهام نکنی...متاسفم که باورش کردم...سفرت سلامت
Liebe braucht keine Pause...
0 comments:
Post a Comment