25 September 2002

آه دارم می میرم از خستگی : ))
همین الان از دانشگاه اومدم!! تا ساعت 22 نشستم اونجا !! یا نمی خونم و نمی خونم وقتی می خونم تا ته ممیخونم. شنیدی تا حالا : ))
الانم اگه این داتای خونه روشن نبود سراغش نمی اودم. از قیافه هر چی کامپیوتره بدم میاد از بس که شب تا صبح باهاش می خوابم :))))))
از چی بگم!! که این ملت همشاگردی من چنان درس خونایی هستند که تا شب میشینند و تو سر و کله هم میزنند. اوروز 2 تا از دوستای ایرانیم با 2 تا دیگه دوستای شیلیاییم گروهی فوتبال بازی می کردند تو کامپیوتر. ایرانی ها تیم ایران رو داشتند و اونا هم شیلی. اون لحظه که من تو اتاقشون بودم از بس جیغ زدن گفتم چی شده فهمیدم که علی دایی با هد زده تو گل!! یک شلوغ بازی می کردند دوستای ایرانیم که!! از خنده مرده بودم من. ملت بی کار به اینا میگن میشینند اونجا تا ساعت 10 شب که فوتبال تو کامپیوتر بازی کنند!!

دیزوز بحث خیلی شدیدی بود تو تلوزیون سوئد بر سر ماجراهای قتل های آبرو و حیثیتی . والا ترجمه جالبی ازش به فارسی ندارم. ولی موضوع بر روی تعصب خانواده ها وخصوصا پدر و یا برادر است بر روی دختراشون و خواهراشون. که خیلی موارد این تعصبات باعث قتل عزیزاشون توسط خودشون میشه!!
تابستون 1999 دختری به اسم پلاPela توسط عم های خودش کشته میشه و زمستون پارسال هم یک دختر کرد دیگه یه اسم فدیمه Fadima توسط پدر خودش به قتل میرسه.
هر دو این اتغاقات داخل اسمی که معنای قتل برای حرمت و آبرو است جا میگیره. بحثی که در چارچوب های زیادی تقسیم میشه و تقریبا کسی راه حل بخصوصی واسش نداره. شاید برای خانواده های ایرانی این موضوع کمی غیر محسوس تر باشه ملی نه برای همه آدم ها. و به خصوص اون هایی که تو ایران زندگی میکنند. ولی تو یه جامعه اروپایی که همه حرف از دموکراتی و آزادی می زنند برای جامعه یک ننگ و شرم به حساب میاد که انسانی به خاطر تلاش برای آزادی شخصی و اعتقادی کشته بشه و نه توسط یک دولت و یا یک رژیم/
بازم رو این موضوع حرف دارم. فعلا جیش بوس لالا !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

0 comments:

Post a Comment