Just WOW ::
.... «
اين تهران را نميشناسم، اين آدمها را هم. همه كاسباند. يا به كاسبي فكر ميكنند، يا با هم كاسبي ميكنند، زن و مرد و پير و جوان. امروزه، دنيا بر اين پاشنه ميچرخد ولي چرا اينقدر چهرهاش زشت است اينجا. ريز و درشت، هم و غم شان اينست كه يك پولي از يك جايي كسب كنند، حالا به هر قيمتي. در دربه دريهايي كه كشيدهام و در ديگر كشورها زندگي كردهام، هيچكجا مثل تهران، اختلاف طبقاتي آنقدر زشت و زننده و كريه نيست. نوعي توهين و تحقير لحظه به لحظه است به منزلت آدمي.
هيچكس چشم ندارد ديگري را ببيند، انگار به خون هم تشنه. تفريحشان، بگو بخندشان به كارهمديگر كار داشتن است. در انتظارند ببينند كي زمين خورد، كي ورشكست شد، كي دخترش طلاق گرفت، كي شوهرش سكته كرد، بعد، سرشان را بالا بگيرند، بگويند: آهان خوب شد، دلم خنك شد. البته چند تن از ايرانيهاي سيتي زن كانادا هم همينطور، من وقتي پدرپسرم يعني شوهر سابقام يكهو ورپريد، همين وحشيگريها را از خود نشان دادند.
ناگفته نماند، خوبيي زندگي در ممالك فرنگ اين است كه آدم حق انتخاب دارد كه با كي رفت و آمد كند يا نكند. ولي در تهران، آنطور كه من ديدم، اگر هم نخواهي قيافهي بعضيها را ببيني، امكان پذير نيست، خستگيناپذير و نستوه، از دور انگشتي بهت ميرسانند. و در اين انگشترساني، بسيار با استعداد هستند و پشتكار دارند و اهدافي چندگانه را دنبال ميكنند. ميدانيد كه چه ميخواهم بگويم؟
صبحها، هر روز تلويزيون نگاه ميكردم، يعني گوش ميدادم. يك قاريي مصري، قرآن ميخواند. صدا را به دلخواه بلند ميكردم. صداش رنگ داشت. قدرت صدا بالاتر از پاواراتي، گرمتر از امكلثوم، گيراتر از شجريان. بالا كه ميگرفت، رنگينكمان ميشد. پايين كه ميگرفت، انگار قلبم سالها منتظر اين لحظه بوده بوده است تا اندوه سرريز كند، چون آبشار و در رنگين كمان بعدي، بالا، بالا، بالاتر، از وجد ديوانه شود. و قاريي مصري، به اتفاق جهان ميگرفت زيرا خوبرو هم بود.
اين قرآن گوش كردن من، شده بود مكافات براي خانوادهام. خب صدا بلند بود ميرفت. همينطور كه صداي موزيك همسايهها ميآمد كه سوزان روشن و شهرام شبپره از صبح تا شب، از تو ماهواره، بپر واپر ميكردند. مامانم بايد مدام توضيح ميداد كه چرا دختر از فرنگ برگشتهاش، قرآن گوش ميدهد. يكي از همسايهها گفته بود: همه را برق ميگيرد ما را چراغ نفتي. همه به شدت اعتراض ميكردند، زيرا قرآن فقط در مساجد و سرقبرستان تلاوت ميشود
» ...
ادامه نوشته در اینجا ؛ لینک از زیتون
13 April 2005
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
0 comments:
Post a Comment