01 November 2003

فکر میردم چقدر خوف بود آدم بعضی موقع ها هیچ کار و باری نداشت ! آزاد و دولـــــــــــــــــــه ! راحت و شل و ول و علاف !

مثل امروز من ! تا لنگ ظهر خوابیدم..بعد هم رفتیم با ددی و مامی تی وی جدید انتخاب کنیم از بعد افطار هم همش ول گشتم یا تو اتاق یا ویلون قیژ قیژیم رو صدا در آوردم " آخه او روز عصری معلمم ازم تعریف کرد گفت تخترم خیلی خوب کار میکنی و زود یاد میگیری کلــــــــــــــــــــــــــــــــی ذوق مرگ شدم " یا اتا بازی.." کلی هم عکسا و فیلم های ایران رو دیدم و قش قش خندیدیم.. چه روزایی :)) " بعدش هم میمون " همون مهمون امروزی " اومد خونمون تا الان که شبه.. شمع روشن کردم دور تا دور اتاقم.. بخاری برقی داره حرارت اتاق رو ملایم و مطبوع میکنه.. شمع های عطری هم آدم رو مست میکنه..
ولی دریغ از ...


خوب فردا عوضش پا میشم میرم دانشگاه یه خری بزنم ! نمیشه که همش خوش بگذره !
کار و زندگی داریم ناسلامتی ها ! همین یه هفته دیگه باز امتحانه ! خاچ تو سر منه کله پوک کنن.. با این برنامه ریزی هام.!!!

خوب اینم از امشب
راستی :

شب بخیر پیشی جونم

0 comments:

Post a Comment